دیروز با خواهرم رفته بودم بیرون از پشت دوستمو دیدم آروم بهش نزدیک شدم ،بشکونش گرفتم !!!
تا برگشت دیدم اشتباهی یکی دیگه رو بشگون گرفتم
من:مجسمه
دختره:متعجب
خواهرم:از خنده غش کرده بود
خاطرات خنده دار
شركت ما طبقه ي چهارم و بدون آسانسوره
واسه مدير داخليمون سفارش داديم صندلي مديريتي بيارن (از اين بزرگا)
بيچاره كارگره تا طبقه ي چهارم رو با پله اومده نفس زنون ! بعد مديرمون تا در رو باز كرد و رنگ صندلي رو ديد گفت چرا بجاي سبز مشكي آوردي ؟؟
ببرش عوض كن
بنده خدا كارگره دوباره راه افتاده رفته طبقه اول
يهو مدير خان جان پشيمون شده از بالاي راه پله ها داد مي زنه آقاي صندلي!آقاي صندلي ! عيب نداره همين خوبه بيارش
ما:0:
آقاي صندلي :اااا:
مدير :(:
ديوونه ي ديوونه خونه -----0o0o0o0o0o0o0
بد آموزی داره به غرعان این 4جک....
خیر سرمون اومدیم تریپ بچه مثبتی برداریم به سفارش دوستای 4جکی...
رفتم خونه به مامانم میگم: سلاااااااااام به بت بزرگ خودم. خسته نباشی.
چپ چپ نیگام کرده میگه: چه گندی زدی زود بگو بابا حمومه الآن درمیاد
خو تقصیر شماس هی میگین دیگه. تازه شانس آوردم نرفتم دستشو ببوسم
والا
آغا روز اول کاری صاحب کارم بهم گفت اگه کسی زنگ زد بگو جلسه دارم تماس میگیرم!!!همون لحظه یکی زنگ زد تا گوشی رو ورداشتم گفتم تماس دارن جلسه میگیرن...خودمم پشت گوشی زدم زیر خنده
آغاچشت روزبدنبینه داشتم تست شیمی حل میکردم؛میخاسم بگم" گزینه 2 "یهو گفتم" گونیزه 2 "انقدخندیدم
انقدخندیدم که آووگادرو بیچاره هم توقبر بندری میرقصید!
*شاهین*از بانه
امروز اولین جلسه کلاس بود رفتیم تو کلاس یکی از بچه ها نیومده با استاد بحثش شد......
استاد برگشت بهش گفت من خرم که وقتمو میذارم میام واسه شما درس بدم....
پسره برگشت گفت نه استاد من خرم که اومدم تو این دانشگاه که استادش شما باشین....
خلاصه یه خر تو خری شد که نگو .....
هیچی دیگه ما رفتیم پا درمیانی کردیم موضوع حل شد
عاغا از شما دوستان گل 4جوکی خواهش میکنم
به من کمک
کنین
امروز مامانم گفت
یه راحل خوف پیدا کردم برای
ترک تو (از 4 جوک)عاغا من نخوام ترک کنم 4 جوکو باید کی رو ببینم
گفتم بگو
تا اینو گفتم پرید گلومو گرفت فشار داد منم جیغ
نکن مامان این چه کاریه تا حد مرگ گلوموفشار میداد و میگفت بار آخرت باشه در مورد من جوک میگی
گفتم غلط کردم پی پی تو حلقم بسه
بزور ولم کرد
تا این از یه جایی دیگه ناراحته از جوکایی خوشملی که در موردش نوشتم
از فکوفامبل عزیز تقاضا دام این همه دهن لق نباشین
این خاطره مربوط میشه به دختر عموم با اجازشون
من با دوستم حمید که تو خونه پشتیه ما زندگی می کنن قرار گذاشتیم هر وقت همدیگه رو کار داریم بیاییم پشت پنجره و برای هم سوت بزنیم ی نوع سوت رمز دار بود که می شد(هو هو ..... هوهوهوهو.......هوهو)
خلاصه یروز عموم اینا خونمون بودن بعد دختر عموم اومده کمک مامانم واسه پختن ناهار مامانم می خواسته بره طبقه پایین خونمون به دختر عموم می گه هر وقت آب قابلمه جوش اومد از این پنجره یه سوت بزن من میام بالا.
دختر عمومم با مدل سوت زدنه من آشنا بود.
خلاصه آب جوش میاد و میاد پشت پنجره.
اینم دقیقا مثل من شروع میکنه به سوت زدن
حمید بخت برگشته هم که فکر می کنه منم
شروع می کنه به عربده کشیدن:
مهدییییی؟؟؟
مهدیییییی؟؟
اوی مهدی؟؟؟
مهدی خره؟؟؟؟
دختر عموی منم تا میبینه اوضاع خیطه میگه
زنعمووووووووو آب جوش اومد
حمیدم از اون طرف داد می زنه که:
آقااااااااااااا مهدی گله؟؟؟
حمید: @<---< (چسبه به سقف)
دوستاش:))))))))))))))))))
دختر عموی من :DDDDDDDDDDDD
دانش آموز یعنی این!
این آقا سعید خیلی ابهت داشت. یه بار ناظم اومد اعلام کرد زنگ تفریح تمومه و با یه لحن بدی همه رو می فرستاد سر کلاس، تا به سعید رسید گفت (باورتون میشه)
آقا سعید بفرمایید سر کلاس
من تو اون لحظه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
تازه یه بار هم دعواشون شده بود بعد کلی داد و فریاد سعیدو بردن دفتر و ناظم ازش عذر خواهی کرد
حالا شما بگید دهه شصتیا دانش آموز بودن یا این جوجه 70 و 80 یا؟!!
دوم دبیرستان که بودم توی اون یکی کلاس یه پسر شلوغی به اسم سعید بود. یه روز یکی از بچه هاشون (سعید نه) یدونه (روم به دیفار) آفتابه آورده بود گذاشته بود رو میز معلم
بعد این که معلم میاد تو کلاس و ...(خودتون می دونید چی می شه دیگه)
این آنتن کلاس اسم سعیدو به عنوان مجرم رد می کنه و ...
خلاصه اینکه آنتن هم آنتنهای قدیم
دیـشـب گـوشـیم رو ویـبره بـود گـذاشـته بـودمـش رو شـکمم ؛ خـیلـی
خـستـه بـودم همـینطـوری خـوابـم بـرد تـو خـواب شـیریـن بـودم یـدفه یـه اس
ام اس اومـد انـگار یـه شـوک تـمام وجـودمو گـرفت عـین روانـیا نـمیـدونم چـی
فـکر کـردم گـوشیو بـرداشتـم پـرت کـردم تـو دیـوار خـردِ خـاکشیر شـد یـهو بـه خـودم اومـدم دیـدم هـمه چـار چِـشی دارن منـو نگـا میـکنـن
بـابـام دسـتاشو گـرفته رو بـه آسـمون : خـــــــــــدایــــــا آخـه ایـن تـاوان کـدوم گناه مـن بـود
فکر نکنم دیگه امیدی باشه!!!!!
آخــــــــــی ...
شماها هم مادر بزرگ، پدر بزرگتون از این تسبیح های فسفر سانس ( سانس سینما رو نمیگما!) از اونا که تو تاریکی نور میداد داشتن؟؟؟
مامان بزرگ من یدونه داشت همیشه کش میرفتمش میرفتم زیر تخت نور که میداد ذوق مرگ میشدم!!!
همیشه هم تو کف بودم این چطوری کار میکنه!
ما تفریح داشتیم بچه های الانم تفریح دارن! والا به خدا ...
یادش بخیر ...
بچه که بودم مامان بزرگم وقتی از بچه هاش میپرسید فلان چیز کجاست؟
میگفتن تموم شده، من سریع میگفتم نه تموم نشده تو کابینت بغله گازه
تو فلان کشو!
میگفتن نه بابا نداریم تموم شده! بعد من با افتخار دستشونو میگرفتم
میبردم نشونشون میدادم!
ینی همچین بچه فضولی بودم من !!!!
من یه پسرخاله ی دهه هشتادی دارم که هشت سالشه. باشگاه کاراته هم میره و کمربند مشکی داره. خلاصه وحشی به معنای واقعی کلمه ست! یه بار داشتم با داییم صحبت میکردم که این پسرخالم اومد و به من گفت چطوری منگل؟!
داییم گفت چرا هیچی نمیگی بهش؟ منم که میدونستم اون چه موجودیه گفتم ولش کن بابا بچست!
دودقیقه بعد دوباره اومد و بهم گفت چطوری منگل؟! داییم گفت مهدی تو بزرگتری. نباید اجازه بدی باهات اینطوری حرف بزنه. برو یه دونه بخوابون تو گوشش. منم گفتم بیخیال بابا بچست. ولش کن!
دفعه سوم که اومد و بهم گفت منگل، داییم دنباش کرد که بگیرتش و ادبش کنه. این پسرخاله ی ماهم داییمو یه گوشه گیر آورد و عین لاک پشتهای نینجا افتاد به جونش و تا میخورد زدش!
بعد داییم بدون اینکه چیزی به روی مبارک بیاره اومد و دوباره مشغول صحبت شدیم. بازم این پسرخالم اومد و گفت چطورین منگلا؟!!!
من به داییم گفتم با تو هم بودا! چرا نمیری بزنیش؟
گفت ولش کن بابا بچست!!!
منم رفتم تو آشپزخونه و شروع کردم به گاز گرفتن یخچال!
اولین جلسه ی ریاضی این ترم رفتم سر کلاس دیدم حدود ۸۰، ۹۰ درصد بچه ها آشنان! استاد هم همون استاد ترم قبلمون بود. یه خورده اینجوری (O_o) شدم بعد گفتم ببخشید استاد اینجا کلاس ریاضی۱ هست دیگه، درسته؟ گفت آره!!!
خخخخخخ... من فکر میکردم اشتباهی اومدم تو کلاس ریاضی ۲، نگو بچه ها همه افتاده بودن داشتن دوباره ریاضی ۱ میخوندن!
یعنی یه همچین کلاس باهوش و با استعدادی هستیم ما!!!
آخرین مطالب طنز
داستان طنز کلاه فروش و میمون
شعر طنز / فقدان همسر
شعر طنز و خنده دار رانندگی در ایران
مکالمه مرد و زن /طنز
شعرطنز / خانهی ما
مجرمان شیک پوش زندان مهران مدیری را در سریال در حاشیه ببینید! + تصاویر جدید
11 سال رانندگی معکوس این مرد +عکس
واس ماس از زبان جواد رضویان / طنز
شعر طنز / زن گرفتن …
واکنش جالب مهناز افشار با دیدن کنار کاریکاتور خود +عکس
معنی کلماتی که از زنها شنیده می شود / طنز
"جناب خان" ممنوع التصویر میشود؟
علت دروغ گفتن مردها (آخر خنده)
اصول جالب شوهرداری به روایت فورجوک !
فال و طالع بینی
عزیزُم بیا فالت بگیرُم
فال حافظ | فال روزانه | طالع بینی | فال مصری | فال تاروت
فواید خنده
خنده تاریخ انقضا نداره !!!
مجموعه تخصصی فواید ، دانستنیها و رازهای خنده
حمایت میکنیم
+ شادی و کمک به دیگران ( مراکز خیریه )
آمار سایت
بازدید دیروز: 22548
کل بازدید: 511911324