دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

خاطرات خنده دار

  52946

یه روز رفته بودم خونه ی عموم اینا.که یه دهه هشتادی داشتن.
همین طور نشسته بودم که دیدم گودزیلا در حین بازی کرن با تبلت یه چیزی از دماغش(از ذکر جزئیات معذورم) بیرون کشید و خورد.منم برگشتم بهش گفتم خوشمزست که گودزیلا یه لبخند ژکوند تحویلم داد و به ادامه ی کارش پرداخت.
به خدا اینا گودزیلا نیستن.گودزیلا خوراکش از اینا بهتره.دراکولان

  52943

امروز داشتم تو مدرسه فوتبال بازی می کردم که یه گل قشنگ زدم بعد با اعتماد به نفس و سری بالا شروع به خوشحالی کردن کردم که پام پیچ خورد رفتم یه گوشه افتادم زمین.که دیدم همه دارن تیر دروازه ها رو میجون همون لحظه بود که خواستم برم افق که دیدم نمی تونم راه برم.الآنم دارم با پای گچ گرفته براتون می نویسم.
یعنی آدم با آفتابه کافه گلاسه بخوره ولی این طوری ضایع نشه

  52938

با دوستم تو سالن مطالعه نشسته بودیم، درگیره حل یه مسئله بود نمیتونست حل کنه ، یه دفعه قاط زد با صدای بلند گفت; اَه ! این بچه جدیدها هستن، کثافتا از بس بهشون ماهی و میگو دادن باهوشن! حالا ما رو نگاه.. از بس بادمجون و کدو به خوردمون دادن یه تست هم نمیتونیم حل کنیم ..!

  52935

بآ دوستم رفتیم تو یه پاساژی خرید کنیم همینطور که داشتیم خرید میکردیم دیدم یه گودزیلـآ داره با مامانش راه میره
یهو یکی از فامیلاشونو دیدن مامانه گودزیلا شورع کرد احوالپرسی یهو خانومه که آشناشون بود رو کرد به گودزیلا با خنده گفت سـٍودآ خووووبی؟
گودزیلـآ نه گذاشت نه برداشت گفت بــــه تو چــــــــــــــه!!!!
عنـی خـآنومـه تآ درب خروجـی پآسآژ سینه خیـز رفت:|
من حرفی ندارم عـآقـآ

  52924

چند وقت پیش ۲شنبه باخيال راحت نشستم بازي استقلال و نمیدونم کدوم تیم رو ديدم
بعد از اتمام بازي اماده شدم برم کلاس زبان چون شنبه ها و دو شنبه ها ساعت ۵ و ربع کلاس دارم اون روز هم ساعت ۵ بابام من و رسوند و خودش گازش رو گرفت و رفت
همچين که بابام رفت ديدم همکلاسي هام م۳ دلقک دارن ميپرن بالا و پايين و اسمم و فریاد میزنن
يه جور که فکر کردم احتمالا يادم رفته روسري بپوشم! يا شلوارم و برعکس پوشيدم!!!!
رفتم جلو گفتم چتونه منگلا؟
گفتن امروز کلاس ساعت ۴ شرو شد الانم تموم شده برو خونتون !!
ادم اب حوض و با چنگال خالي کنه بعد با قطره چکون پر کنه م۳ من ضايع نشه
ملوم ني خیر ندیده ها چه قدر بهم خندیدن
دنيا واستا که ميخوام پياده شم
-بفرما پياده شو
-هان؟ جدي پياده شم؟؟
-اره پياده شو
-برو غلط کردم اقا ...برو !

  52918

-الو سلام مامان
- چیه چی از جونم میخوای ؟(فریاد زد)
- مامان کلاس دارم بیا دنبالم کجایی؟
- سر کارم دیگه دارم جون میکنم برای شماها پول در میارم احه شما ارزشش و دارین بوزینه ها ؟
- میگم بیا دنبالم
- اون بابای خیر ندیدت کدوم گوریه ؟ بگو خودش ببرتت دختره ی بوووق
- مامان؟چته؟
- خفه شو حوصلت و ندارم (قط کرد)
خلاصه ما رفتیم کلاس و برگشتیم مامانمم برگشته بود با اعصاب خورد !اگه گفتین چی شده بود؟
این مامان ما تو یه اداره کار میکنه به قول خودش ابرو داره
اون روز کلاس مجازی زبان داشته یعنی استادش یه جا شاگردام یه جا از طریق نت با هم ارتباط داشتن اون موقع هم ک من بهش زنگ زدم خانوم یادش رفته بلندگو رو غیر فعال کنه مکالمه ی مودبانش با من باری همه همکاراش پخش شده ابروش رفته !
ینی حال کردم وختی جریان به گوشم رسیداااااا

  52905

ییعنی اگه اتاق 20متری باشه و شما 19متر کف رو پارچه پهن کنی بعد ناخون هایه خودتونو بگیرین طبق قانونی که خودم کفش(کشف) کردم کل ناخون ها رو در آن یک متر خواهید دید نه در آن 19متر پارچه.
شک نکن.

  52904

امروز که سوار تاکسی (پراید) شدم، با توجه بیشتری به امکانات داخلش نگاه کردم. مازراتی هم، چنین امکاناتی نداره به خدا!!!!!!!!!!!!!

  52883

دیشب تو افق نشسته بودم ، داشتم تخمه میخوردم ، یکدفعه دیدم تلفنم زنگ زد ! تلفن رو برداشتم ، گفتم : کی هسته ؟ گفت : مسئول ثبت فرمولهای ریاضی و فیزیک در جهان هستم ! گفتم : خب با من چیکار داری ؟ گفت : بهت زنگ زدم که بگم فرمول ای مساوی با ام سی دو انیشتین مال تو هسته !
منم گفتم : اشکالی نداره ، بذارید مال انیشتین بمونه !
خب دیگه من برم ، الآن مسئولان تیمارستان میریزن اینجا !

  52879

آقا ما این دمه عیدی میریم مغازه رفیقمون کمکش...دست تنها نباشه....بوتیک داره.....ما هم برداشتیم هر چی دست بندو گردن بند و لباس داره....یه نمونشو پوشیدیم....حالا هر وقت رفیقمون یکی از اینارو نشون مشتری میده...من رنگم زرد میشه....آخه از بس فوش خوردم....!!!!هر کدوم ندونسته یه چیزی بارم میکنن...حیسیتم(حیثیتم) رفته...
اینارو بچه .....میپوشه....!!!
کدوم الاغی آخه از اینا میندازه؟؟؟!!
خاک بر سر اون بی سلیقه ای که اینارو بپوشه....!!!
اینا که زنونست....!!!!
و خیلی حرفای درشته دیگه که اینجا نمیشه نوشت...اینا خوباشه......!!!
الان دیگه هر کدومو که میخواد نشونشون بده....اول خودم میگم که منم ازینا استفاده میکنم تا فوش نخورم.....!!!ملت اعصاب ندارن دیگه....!!!

  52878

عاقا یکی از فامیلای ما عروسیش بود فیلم بردار تا کمر از ماشین اومده بیرون و داشت از داماد پشت فرمون فیلم میگرفت
این آقا دامادم اخم کرده بود ( خب حق داشت همین فیلم بردار که نقش تارزانو بازی می کرد خداتومن ازش گرفته بود)خلاصه فیلم بردار می گه شا دوماد یکاری بکن
شادومادم بر میگرده می گه پپخخخخخخخخخخخخ
هیچی دیگه فیلم بردار کم مونده بود از ترس غورباقه ترکیده شه

  52877

دیروز معلممون پسرشو که 5 سالشه اورده بود بهش گفتم عزیزم اسمت چیه گفت برو خانوم من از اوناش نیستم یعنی حنگ کرده بودم جااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااان

  52847

برادر4 ساله ام اومده میگه خسته شدم از بازیای بی نمک کامپیوترت، میگم: خو چیکار کنم؟!
برگشته خعلی جدی میگه هیچی بابا تو که دوقرن از دنیا عقبی، بازیایی مورد علاقه من رو سیستم نفتی تو که اجرا نمیشه!!
خداییش من هم سن ایشون بودم یکی از سرگرمیای غالبم این بود که یه گوشه مینشستم یه تور مینداختم سرم دوساعت(خداشاهده قشنگ دوساعتااااا) تکون نمیخوردم ازجام، هیچ حرکتی هم نمیکردم که یعنی مثلا من عروسم!!
یعنی توهم بالا بودااااا!!!

  52840

تو بانک نشسته بودم که نوبتم بشه بعد یه آقایی هم اومد برگه نوبتش رو گذاشت رو دستگاهه که نوبت میداد ورفت
ینی اینکه کار خیر کرد و وقت خودشو داد به یه آدم دیگه
2 دقیقه بعد یه گودذیلاعه با ننش اومدن تو بان مامانه اومد نوبت بگیره که گودذیلاعه گفت مامانیییییی بزار من بگیرم بعدش مامانه بدبخت مجبور شد یه وزنه 150 کیلویی رو بلند کنه تا دست بچه هه بهش برسه بعد یهو چشم مامانه افتاد به برگه هه که اون آقاهه گذاشته بود

خلاصه مامانه با برانداز نوبته اونو ور داشت
شماره منم همون موقع با شماره ای که دست مامانه بود خوند منم رفتم سر باجه اما گودذیلاعه که نذاشت مامانش بیاد گفت باید از شماره من استفاده کنی :)))))))))
در راه خداlike رو بزن
ینی فقط

  52831

گشنم بود رفتم یخچالو زیرو رو کردم یکی دوکیلو هویج پیدا کردم چن تاش کپک زده بود انداختم دور،بعد ناهار یاد هویجا افتادم اومدم قضیه رو به مامان خانوم بگم اشتباهی گفتم پاشو که اینقده هویج خریدی که خراب شدن،همش داره "میـکـپـه" یهویی پدرعزیزترازجان محکم زد پس کلم که مرتیکه بووووق مث ادم با مادرت حرف بزن،اصلا نذاشت شفاف سازی کنم که منظورم کپک بود واشتباه لپی بود.(کپک میزنه رومخم مخفف کرده شده میکپه اخه اینم مغزه!)
الانم ازخونه داداشم درخدمتتونم شب خونه رام ندادن!