دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

خاطرات خنده دار

  57645

یکی از تفریات سالمم وقتی بچه بودم این بود که از تلفن خونمون به شماره خودمون زنگ بزنم. بعد صدای یه بوق عجیبی میومد ب بوو بووووووق. بعد تا گوشی رو میذاشتم سرجاش صدای زنگ تلفن بلند میشد. خیلی خرکیف میشدم :))
ولی الان دیگه زنگ بزنید صدای بوق اشغال میاد کصافطا تفریحاتمونو ازمون گرفتن...
تازه یه مدتم با خط خودم برای خودم اس ام اس میفرستادم :))
مازوخیسم داشتم عایا؟

  57635

سلام .آقا ما رفته بودیم مهمونی سر سفره فلفل تند گداشته بودن . منم که عاشق خوراکی تند هستم شروع کردم به خوردن . پدر خانمم بنده خدا فکر کرد که فلفلا شیرینن .یدفعه یکی رو کامل گذاشت تو دهنش بقیشو دیگه خودتون حدس بزنید . یه گلوله آتیش شده بود تا آخر شب دهنش میسوخت

  57626

دوشب پیش من ودوستم که همسایمون هم هست رفته بودیم پیاده روی موقع برگشت سرخیابون که رسیدیم جلوی یکی ازخونه ها یه پرایده دره سمت راننده بازبوددوستم گفت نگاه در بازه وهیچ کس نیست یهویی دیدیم یکی داره وول میخوره فکرکردیم یه بچه توشه نزدیک که شدیم دوستم یهوسرروخم کردوگفت لوکوچو(که همان کوچولو)چشمت روزبدنبینه یه مردبودکه کف ماشین داشت صندلی رودرست میکرد زل زدبهمون کپ کردیم بدون معذرت خواهی راهمونوگرفتیمورفتیم جاتون خالی بعدشم خیلی خندیدیم.....

  57610

رفته بودم مغازه. یه مرده اومد کارت شارژ خرید و رفت.
بعد یه مدت برگشت گفت ببخشید چرا هر چی این کارتو خم می کنم رمزش معلوم نمیشه؟
من :|
صاحب مغازه :|
scratch :|

  57596

هیچی دیگه سال تحویل شد....بابام پرید بغلم بوسم کرد و تبریک گفتیما اینااا..
دو دقیقه بعد رفتم گفتم باباجون عیدیه مارم بده دیگه..
بابام:یادم نبود با هرکس باید اندازه جنبش رفتار کرد:|
اینم منم:|

  57580

رفته بودم یه وبلاگی داشتم مطالبشو
میخوندم بعد دختره نوشته بود
پارسال اینموقع که بود(منظورش عشقش بود دیگه)من همه مانتوهام
بالای "آرنج"بود اما امسال آستین همه مانتوهام روی مچمه.........
اصن خدایی من هر چی فک کردم نفهمیدم عشق چه ربطی
به آستین مانتو داشت شمام با من موافقید؟

  57567

یادش به خیر
سوم راهنمایی که بودیم یه روز ما رو برای گرفتن جشن تکلیف بردن تو یه باغی فک کنم اسمش ارم بود
این باغ قصه ما پر بود از درختان آلوچه آلو زرد و سیاه
ما هم که یه مشت بچه بی شعور مث سپاه چنگیز خان موغول حمله بردیم به این باغ و درختان توش!!
خولاصه بعد از غارت درختان و با خاک یکسان کردن باغ معاون آموزش و پرورش اون شهر اومد ویه تذکر جدی به همه دادو سردسته این جنبش رو تنبیه کرد.....
گذشت و موقع خوردن ناهار شد این سردسته ما هم که کارش درست بود ژتون های غذا رو (حالا نمیدونم به چه نحوی) کش رفت و نفری دو تا سه تا به بچه های مدرسه خودمون داد و الباقی رو گذاشت سر جاش!!!
حالا هرکدوم از ما بصورت کاملا حرفه ای دو سه تا ژتونمون رو غذا گرفتیم و همچین که اومدیم شرو کنیم اون معاونه اومد و دوباره سردسته و تک توکی از بچه ها رو تنبیه کرد
ماهم به نشانه اعتراض شیشه نوشابه ها رو شکستیم و سالن غذا خوری رو کثیف کردیم(البته یواشکی)
وقتی هم خواسیم از سالن خارج بشیم به همون معاونه گفتیم دستتون درد نکنه ولی غذاتون سوخته بود(چقدر خبیث)
موقع اومدن به خونه وقتی میخواستیم سوار مینی بوس بشیم همه جیبامون پر از سنگ کردیم!!
همچین که مینی بوس حرکت کرد به نشانه اعتراض شرو کردیم به سنگ زدن و شعار دادن علیه اون شهر ومعاونه!!!
ییهو دیدیم مینی بوس واساد و مثل خیار همه مون رو فروخت!!
اونروز همه مون از پَستا(از دم)یه کتک مفصل خوردیم ولی اینقد کیف داد که نگو!!!! مثلا خیر سرمون رفته بودیم جشن تکلیف!!!!! هعی روزگار خاک تو سرت!!!!!

  57531

یکی از معماهای من اینه که وقتی هر پست رو میخونم حدس میزنم نوشته کی باشه و وقتی میبینم درسته کلی ذوق مرگ میشم

  57529

سلام عید 92 که گذشت اما از تمام عزیزان آب ندیده که سال 91 حموم نکردن و همه با هم توطءه کردن که روز عید برن حموم خواشمندم سال دیگه این کار رو نکنین فشار اب کم میشه و الان هم شاهد قطع کلی اب بودیم من در حال حاضر تو دستشویی دارم براتون پست میذارم فکر کنم تا ساعت 2،30 که عید بشه باید این جا بشینم تا اب وصل بشه،

  57526

تو خیابون داشتیم میرفتیم،یه پرشیا با سرعت 220 مایل در ساعت کوبوند به پرایده،بعد پرایده بد بخت تا دم دیفرانسیل جلو جمع شد.
یارو پرشیایی پیاده شده میگه خداروشکر چیزی نشده!

فک کنم یارو پسته خورده بود،مست کرده بود

  57508

ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻓﺎﻧﺘﺰﯾﺎﻡ ﺍﯾﻨﻪ ﺑﻤﯿﺮﻡ ﺑﻌﺪ ﻋﮑﺴﻤﻮ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﯿﺰﻧﻢ
ﻭ ﯾﻪ ﺧﻂ ﺳﯿﺎﻩ ﮐﻨﺎﺭﺷﻪ ﺑﺰﺍﺭﻥ ﺗﻮ ﻭﺏ ﺑﻌﺪ ﺷﻤﺎ ﮐﺎﻣﻨﺖ ﺑﺰﺍﺭﯾﻦ
ﺭﻭﺣﺶ ﺷﺎﺩ ﺧﯿﻠﯽ ﺁﺩﻡ ﺑﺎ ﺣﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩ…

.

  57482

يادش بخير بچه بوديم هر كي هر جوك بي مزه اي ميگفت ميزديم زير خنده...
مثلا يكي از خنده دار تري جكهامون اين بود: "به يكي ميگن يه چيستان بگو؛ ميگه: اون چيه كه زرد ه؛ دراز ه؛ موز ه‏!‏‏"‏
جمعيت دوستان:
هاهاهاها...
خخخخخخخخ...
هرهرهرهر...
قاه قاه قاه...
‏‏!‏@‏‏/‏\‏‏‏_‏_‏/‏\‏ (يكي اينجا قش كرده!)‏
:‏)‏‏)‏‏)‏‏)‏‏)‏
‏(‏‏(‏‏(‏‏(‏‏(‏:

  57481

دوهفته پیش بابام پیروز مندانه وارده خونه شد و گفت از دست پلیس در رفتم
(اقا 150تا سرعت رفته پلیسم ایست بهش داده وای نیستاده)
حالا بعد دو هفته قبض اومده در خونه به من و خواهرام میگه دیگه حق ندارین پشت رول بشینید............
سلامتی همه اونایی که از این مشکلات دارن بزن لایکو

  57480

دوستم كيس كامپيوترشو باز كرده بود كه تميزش كنه كه من رفتم دنبالش و با هم رفتيم بيرون. وقتي برگشتيم مادربزرگش بهش گفت: "ننه؛ اين ماس ماسكت خيلي خاك و خول توش بود؛ بردمش تو حياط برات حسابي با تايد شستمش . . . راستي نون گرفتي ننه؟‏"‏
دوستم :‏(‏‏(‏
مادربزرگش :‏)‏‏)‏
من وقتي از شدت خنده افتادم رو زمين /‏\‏‏_‏‏_‏/‏\‏D:‏
كيس كامپيوتر بعد از عمليات شست و شو [* # !!!!! ¤]

  57478

سلام این اولین پستمه.
دیروز رفته بودیم خونه مادربزرگه.هر کدوم از ما تو جمع یه جوکی گفتیم بعد پسر خالم 6سالشه از من پرسید:رنگ آب چیه.چشم همه به من بود که گفتم:
‏.
‏.
‏.
رنگ که آب نداره.خداااااااا آبروم تو جمع رفت.
اولین پستم بود اگه بد بود به بزرگی خودتون ببخشید.