دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

خاطرات خنده دار

  62092

هی روزگار،دیدی میگین چوپ خدا صدا نداره حکایت من و دوستمه...
با دوستم رفتیم مدرسه ثبت نام کنیم بعد اقای مدیر گفت برین پول بریزین به حساب مدرسه.خودش فیش از بانک گرفته بود به ما میداد.بعد مارفتیم بانک پول بریزیم به حساب یه اقایی جلوی ما بود کارمند بانک بهش گفت اقا شماره ملیت چنده؟ بنده خدا حواسش نبود بجا شماره ملی شماره تلفونشو گفت!!!
حالا منو دوستمو میگی از خنده دل درد شدیم وای خداااااا.بعد که نوبت خودمون شد کارمند بانک گفت شما به کی میخندید؟ این فیش مال بانک صادراته،ولی اینجا بانک ملیه!!!!وای خدا چقد ضایعه شدیم.رفتیم بیرون تا چند دقیقه فقط منو دوستم بهم ذل زده بودیم بعد یهو شروع کردیم بهم خندیدیم...

  62091

اقا ما خونمون حاشیه ی خیابونه شمالیم هست ماشینو میبرم داخل حیاط هیچ ماشینیم جلوی در پارک نمیکرد یک روز رفتم پیاده روی تو بازار از جلوی یک تابلو سازی رد رفتم دیدم ازاین برچسبهای پارک ممنوع داره دیدم قشنگه خر کلمو کند خریدم اومدم چسبوندم به در اقا چشتون روز بد نبینه فردا صبح اومدم خواهرمو برسونم مدرسه دیدم یکی ماشینشو بر داشته روی پیاده روی خونمون پارک کرده جلو در حیاط حتی خودمون رد نمیشدیم بریم بیرون چه بره ماشین خلاصه در هر خانه ای رو زدم نبود که نبود بیاد برداره بماند که سر صبحی ساعت 7 چقدر فحش از همسایه ها خوردم هیچ 10 تومن هم پول ازانس دادیم خداییش همسایه ی داریم البته کوچه پشتی؟ راستی 5 تومن هم پول برچسبه بود.

  62080

یادش بخیر دوران دانشجویی هیییییییییی(البته دوران کارشناسی.الان فهمیدید من دارم ارشد میخونم یانه؟؟؟)
هر وقت به یکی از بچه ها میگفتیم امروز ناهار میخوایم بیایم خونتون
یا میگفت "ناهار میرزا قاسمی داریم"،یا "داریم خونمونو رنگ میکنیم"!!!!!!!

دوستای مهمان نوازه من دارم؟؟؟!!!!!!!!!!
ولی خداییش دلم واسه اون روزا یه ذره شده

  62013

هفته پیش نصف شب پاشدم برم دسشویی دیدم ساعت 2:20 هس چن دقیقه که نشسم تو فاز خاب بودم وقتی به خودم اومدم دیدم پاهام خاب رفته ب زور بلند شدم اومدم بیرون دیدم ساعت 2:55هس!!!!!!!!هنو که یادم میاد خداروشکر میکنم که با سر نرفتم تو چاه!!و همینطور که زود بیدارشدم وگرنه ریه هام الوده ب مواد شیمیایی اضافات بدن انسان میشد!!!!

  62007

به دختره تو چت گفتم:سلام جیگر
اونم پی ام داده:علیک سلام روده
ینی محبت به این دختر های امروزی نیومده...

  62006

بابام پریروز داشت خاطره تعریف میکرد،
وقتی که من رفتم با مادرتون عقد کردم شب که اومدیم خونه،دخترای همسایه ها با سنگ شیشه خونمونو شکستن...بابام: :))))))
مامانم: :| :| :|الان دقیقا 3 روزه نه شامداریم نه ناهار نه صبحانه، بدبختیم به خداااا

  62001

اقا من رفتم بیرون واسه 4jokسوژه جدید پیدا کنم اگه برنشگتم بدونید سوژه ای پیدا نکردم و با اولین پرواز راه افق را در پیش گرفته ام

  61988

عاقا ما هر وقت تو جاده خواستیم به کسی راه بدیم رد شه از کرده خویش پشمان گشتیم و هر وقت راه ندادیم باز شرمنده شدیم.
آخه هر وقت شیطون بودیم راه ندادیم طرف یا داییمون از اب در میومد یا بابامون کلی شرمنده میشدیم
ولی هر وقت جنتلمن بازی در آوردیم راه دادیم یه وانت پر از گاو و گوسفند بود.
حالا شما بگین راه بدم یا ندم ؟

  61952

کــوشــولــو کـــه بــودم تـــو کـــوچـــمـــون وقــتــی بــرای فــوتـبـال یــار کــشــی مــیـکــردیــم
مــن هــمــیــشــه دلــم بــرای اون نــفــر آخــری کـــه مـیـکـشـیـدیـمـش مـیـسـوخـت
بـــیــچــاره خــیــلــی ضــایـــع مــیــشــد
تـــازه بــیــشــتــر مـــواقـــع هــمــون شــخــص را مــیــذاشــتــیــم تــعــویــضــی
بــیــن خــودمــون بــمــونــه مــنــم گــاهــی وقــتــا الــکــی خــودمــو مــیــزدم بــه مـصـدومـیـت یــا خـسـتـگـی تـا اون بـچـه هــا هــم بــازی کـنـنـد گــنــاه داشــتـنــد بــه خــدا
هــععععــیی از هــمــون بــچــگــی مــهــربــون بــودم مــن
----------------------------------------------------------
ارسطو خطاب به من : آیـا آدم از خـودش تـعـریـف کـنـه کـار خـوبـیـسـت؟؟
پنـجـعـلی خـطـاب بـه مـن : اَلـــیـیـکـی مــیـگــه

  61950

این خاطره در مورد یکی از شیرینکاری های من تو سال اول راهنماییه!
معمولا وقتایی که من امتحان فیزیک نوبت اول داشتم خیلی اعصابم خورد میشد نه این که بلد نبودم. ولی خو نمیدونم چرا دیگه!!
من امتحان فیزیک نوبت اول داشتم و مثل یه چیزی (!!) داشتم میخوندم که یهو یه صدایی شنیدم که اساسی رو مخم بود رفتم از بالای تراس طبقه پایینو دید زدم دیدم بعله یکی از بچه های هفت هشت ساله ی شاگردای مامانم (مامانم آموزشگاهش طبقه پایین خونمونه!) رو تابمون نشسته و داره به فجیع ترین و پرسروصدا ترین شکل ممکن تاب بازی میکنه منم اعصابم خورد!!! یهو یه فکر خفنی زد به سرم!! دستکشای سیاه غزالرو پوشیدم چادر مشکی مامانمم دورخودم پیچیدم! خلاصه هیج جای بدنم بیدا نبود رفتم یک پلاستیک فریزر آب کردم و درشو گره زدم و با اون شمایل اجنه ای از بالای تراس انداختمش بایین! ده ثانیه بعد دوباره رفتم تو تراس دیدم بچه هه نیست و تاب داره با سرعت ۱۰۰ کیلومتر بر ساعت نوسان میکنه!!!!!! فازداد که نگو فک کنم بچه هه خل زده!!

  61949

تو ریاضی بحثمون عددنويسي بود و عددنويسي مصري رو داشتيم ميخونديم! بعد همه بچه ها ميگفتن چه قدر اشتباه داره اين نوع عدد نويسي! بعد اين همکلاسي ما هم درومد گفت آقا يعني يه روزي ميرسه که آينده به ما بخندن بگن اينا بيشتر از يه ميليارد بلد نبودن؟!!!! معلممونم نه گذاشت نه ورداشت گفت مگه تو تا يک ميليارد بلدي؟؟؟!

  61943

... ینی برم زیر 18 چرخ اگه دروغ بگم :))))
یارو زنگ زده رو گوشیم میگه عَلو سلام من برد پیتم!
5 ثانیه خیره شدم به دیوار رو به روم برگشنم گفتم : جنیفر لوپز هستم ، خوشحالم از آشناییتون!
شکَه شد قط کرد :|

  61929

رفتم یه تیشرت خریدم فروشنده کلی ازش تعریف کرد ضمانت شستشو داره و اگه رعایت کنید تا مدتها حالت نوشو از دست نمیده..
اومدم میبینم یه برگه زده به این مضمون: این محصول دارای ضمانت شستشو می باشد..
حالا شرایط شستشو: در دمای فلان شسته شود. از ماشین جهت شستشو استفاده نشود. از چنگ زدن زیاد خودداری شود. از اتو به طور مستقیم استفاده نشود!!
هیچی دیگه تصمیم گرفتم یه پلاستیک پهن کنم بخوابونمش روش با لیف آروم بشورمش بعد آروم ببرمش توی آبی که دماشو با دماسنج اندازه گرفتم یه موقع شوک بهش وارد نشه بچه.. بعدش بیارم آروم بذارمش آفتاب خشک که شد یه دستمال ابریشمی بندازم روش اتوش کنم یه موقع دمای اتو اذیتش نکنه. جنس ابریشمی هم باشه که زبری پارچه اذیتش نکنه.. در حین اینکارا میتونم براش قصه یا لالایی هم بگم..
نکته قابل توجه اینه که من این تیشرتو 12هزار تومن خریدم!!!!
آخه تیشرت 12 هزارتومنی و این همه ناز وادا!!!!
والااااا

  61854

با بچه ها رفته بودیم دره خونه دوستم دنبالش بعد پیاده هم بودیم...
دمه دره خونه روبرویشون چندتا دختر ایستاده بودن
حرف خورمون کردند
یکیشون منو دیده بدوستاش میگه وای این چقدر زشته
مثل یخ وا رفتم یادم اومد عینک دودی نزدم ...
عینکمو در آوردم زدم اینام رفتن رو هوا که آخی شوخی کرد خوشگلی
همینطوری هی حرف می زدن بعد یدونه این خرطومی ها هست سیم برقارو جمع میکنه از کنار دره خونه هه آویزون بود
منم گفتم شاخ نشو حرفات تموم شد درد نکنه دستت بالاسرت اون سیفونم بکش
همه رفیقام با چنگ و دندون افتادن بجون زمین
آقا این دخترا کم آوردن رفتن بعد حامد رفته سراغ همون سیم جمع کنه کشیدش پایین گفت میلاد مهدی به این میگه سیفون و همه زدن زیر خنده
چشمتون روز بد نبینه دیوار این خونه هه خراب شد چندتا آجراش افتاد پایین
یکیشم افتاد رو سر حامد ما هم فرار کردیم
ولی خداییش خیلی شبیهه این سیفونای (تانک آب) قدیمی بود

  61833

عاغا من کاربریمو عوض کردم (ایرانسل بود شد مهدی F16)
دلیل:خیر سرم بابامو آوردم که 4جوکو بهش معرفی کنم تا کم بیاد بگه درس بخون شاید اونم خوشش اومد
داریم با هم تو سایت گشت میزنیم یکی از پستامو دیدیم بابام گفت:عه نگاه کن ایرانسل اینجام هست واقعا چقد تبلیغات میکنن!ببین همراه اول و رایتل نیست...............هییییییی:)))پدر عزیزم خب چه انتظاری از من داری که مهندس یا دکتر شم وقتی خودت از من بدتری هوشت تو بووووووووووقم
خدا رو شکر لابستر اونجا نبود وگه نه تو پاتوق آبرومو میبرد...دونقطه دی