دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

خاطرات خنده دار

  72973

آقا تقریباً یه ده سال پیش بود منم هشت سال داشتم مامان بزرگم اینا از کربلا اومده بودن همه خانواده جمع شده بودیم خونه اونا ، بعده شام یه دختر عمو دارم ازم چند سال بزرگتر بود و بشدت خجالتی ، اومد منو صدا کرد گفت وحید بیا حیاط واستا من برم دستشویی میترسم !! منم گفتم باشه برو منم اومدم . این دخترعموی ما که رفت تو من پریدم دره دستشویی رو آروم قفل کردم و با صدای بلند گفتم اینجام ها نترس ! بعد رفتم سریع خونه دادو بیداد کردم که سولماز رفته دستشویی هرچقد صداش میکنم جواب نمیده نمیدونم چی شده همه پا شدن فرار کردن طرف دستشویی ( فک کن تقریباً یه بیست سی نفر آدم !! ) درو سریع باز کردن و تو اون حال دختر عمومو دیدن !!!!!! اونم که خجالتی !!! از همه بدتر همه دیدن که سره کارشون گذاشتم هرچی از دهنشون در اومد گفتن بهم ! هیچی دیگه موقع تقسیم سوغاتی ها هم هیچی به من ندادن :|
از اون موقع شدم مثه چوپان دروغگو دیگه هرچی میگم کسی قبول نمیکنه :(
بنظورتون شوخی مسخره ای کردم من ؟؟؟ خوب بچه بودم دیگه !

  72945

یه روزبا بابام رفته بودیم شلواربخریم بابام ده تومن میخواست تخفیف بگیره طرف هی میگف نمیشه بابام هی میگفت میشه ناغافل بابام گفت سگ خوردبگیر
ما(+ +)
فروشنده@@
حالاطرف به بابام میگه بگیربابام نمیگیره!

  72936

امروزبه توصیه بچه های 4جوک با رفقا گوشی بردیم سر امتحان عکس می گرفتیم واسه هم بلوتوث میکردیم تازه بلند داد میزدیم فلانی سوال 2چند میشه یا سوال6رو بگیر بدبخت مراقبا چهار چشمی مارو میپایدن اما دریغ از رد وبدل شدن چیزی قیافه همشونo_Oاین جوری بود

  72920

عاقا امروز خونه داييم بوديم از صبح که اونجا بوديم تا عصر پسر داييم و نامزدش تو اتاق خوابيده بودن زن داييم ظهر صداشون کرد واسه نهار بيدار نشدن بعد عصر ساعت5ونيم باز داره بيدارشون ميکنه پسر دايى دهه گودزيلاييم اومده ميگه فکر کنم رفتن تو خواب زمستانى! من در حال جويدن ستون وسط حال خونشون:°!° ¤اينم دندونمه ستونه تو حلقتون!

  72905

خواهرم(گودزیلا) به من میگه سرت رو بیار پایین ببینم فهمیدم یه نقشه ای داره سرم رو بردم پایین با خودم گفتم الانٍ که بزن تو سرم بعدش دستش رو گذاشت رو سرم و گفت الله هم صله علی محمد و ال محمد .
خواهر داریم؟

  72899

خواهرم داشت شعر میخوند(گودزیلا (ولی وقتی بهش میگم ناراحت میشه)) منم اعصابم خورد شد و بهش گفتم شما دخترا همتون یدهستید. گفت یعنی مامان هم بد؟ گفتم نه مامان دختر نیست زن. گفت خب مامان دختر مادرش هست یا نه؟ گفتم هست دیگه. اینا گودزیلا نیستن. تا حالا انقد قانع(غانع)نشده بودم!!!!

  72867

اينو راست مي گم جونه جدم رفتم خونه دوستم بدون سلام كردن به خانواده رفتيم تو اطاقش ميگم مهندس زشت نيست من مثل گاو امدم سلام نكردم خيلي شيك و جدي ميگه نه بابا خيالت جم ما گاو زياد ديديم خوب من چي بگم ؟ يعني احساسات دوستم تو حلق هرچي بي احساسه بنده خدا مي خواست ما احساس راحتي كنيم

  72862

یه sms سوالی بود که میگفت اگه یه روز از خواب پاشی ببینی کل زندگیت یه فیلم بوده اسم فیلمو چی میزاری؟ آقا ما اینو به 50-60 نفر از دوستان و آشنایان اعم از دختر و پسر فرستادیم حالا جواباشونو بخونین:
جوابای دخترا: عشق منهای من، دختر بلا، فنچ عاشق، زندگی زیبای روشنک، در امتداد غم، زهرا ترنم زندگی، زیر پوست عشق و...
جوابای پسرا: خاک بر سری، کرگدن، دیوید مارمولک (اسمش داوده)، هرکول 5، زورو عنکبوتی، کماندار نوجوان (این سی سالشه ها)، سانجی (یه کلمه ترکی ب معنی شکم درد)، من فرزتد خون آشام، گنده شاخ و...

  72850

مادر رفیقمون به پسرش ( که رفیقمونه )گفت : مادر جون چراغ رو نفت کردی؟رفیقما هم جو گیر شد گفت : YES.مامانش برگشت گفت چرا تا نصف؟؟؟یعنی تا یه هفته سر درد گرفتیم از خنده.><

  72816

بچه ها من با داییم خیلی به طور بدرقم جورم.5_6 روز پیش رفتیم خونشون.هی حرف می زدم باهاش بهش میگفتم قلقلی.(قلقلی تو رو خدا یه کاری کن اسمت از دهنم بره بیرون دیه!!!)عاقا یه دف آقاجونم در اومده میگه:سپهر داییت کوتوله ست؟
_نه کی گفته؟!
_پس چرا بش میگی قلقلی؟
_خوب.ابق احقیقات من...
بابا نخندین زبونم گرفت دیه چی کارش کنم؟
_ها؟؟؟؟؟
_آقا جون الهی که من فدات شم.الهی علی(داییم)قربونت شه الهی کچل شی اگه دروغ بگم وای ببخشید!!!از زبونم می پره.
آقا جونم رو به مامانم:با جون به گمونم به احتمال صد در صد سپهر قات زده هنگیده بابا جون!!!!
حالا سوال تخصصی:به نظرتون آقا جون من کلمه هنگیده رو از کجا یاد گرفته؟خیلی وقته تو فکرشم.
تا یه پست دیه:بای بای!گود بای!

  72810

سلام بچه ها امروز زنگیدم به دوستم میگم:پارسا بیا جای همیشگی کارت دارم.
_ok.بای بای جیگر!!!!!
سریع قطع کرد و رفت.عاقا نمی دونی چه قیافش دیدنی بود!!!!رنگش زرد زرد زرد.
_ای دوست مخور خربزه با پوست!چته پاری جونم؟
_احسان مامانم بهت زنگیده؟
_نه مگه چه طور؟
_پس از کجا فهمیدی خربزه با پست خوردم؟
_پخخخخخخخ!!!حالا هم داری از دل درد می میری؟!
_آره جون خودت یه کاری کن.
من هم بردمش دکتر دیه. دکتره میگه:آقا مشکل ایشون چیه؟
من:خربزه با پوست آقای دکتر.
_برو پسر جان!برو خودت رو مسخره کن!من که این موهارو تو آسیاب سفید نکردم.دروغ نگو عزیزم!
عاقا من پوکید از خنده. دکتره هم فهمید که چه سوتی داده.آخه این دکتره کچـــــــــــــــــــــــل بود!!!!!! رنگش سرخ سرخ شد.خواست بره افق بلیط گیرش نیومد برگشت.خخخخخخخخ!!!

  72780

اسم من در گوشی دوستان(کیبورد تو حلقم اگه دروغ بگم):
مهدی F16--------عقاب 202(کلاسمون)-------محمد علی فردین--------رابین هود--------پلنگِ کوهدشت-------مَرام-------لوطی
اسم من در گوشی خانواده و اقوام:
سنگ پا-------بر نا رفیقان شرم باد-------جواب نده--------ویروس-------اضافه(گوشیه پدرم)-------ابلیس-------اعوذ بالله------

حالا به نظر شما با کدوم در ادامه زندگی کنم؟؟؟؟؟
ای بابا ولم کنید دیگه دارم تقلب مینویسم و مسئولین جلسه رو انالیز میکنم و تمرین تند نوشتن پیامک انجام میدم.......اههههه
بازم 4جوک آپ شد

  72753

یه شب با یکی از دوستام رفتیم سوپر مارکت که یه چی بخرم دوستم زودتر رفت تو من هم که خواستم برم تو گوشیم زنگ خورد وقتی که صحبتم تموم شد رفتم تو سرم پایین بود با صدای نسبتا بلند گفتم سلام حاجی.
چشمتون روز بد نبینه تا سرمو کردم بالا از خجالت اب شدم فروشنده مرد نبود یه زن با دوتا دختربود خیلی خجالت کشیدم اونها هم با تعجب داشتن نگام میکردن بدش سریع رفتم بیرون.

  72749

عاقا یکی بیاد منواز تو شوک بیرون بیاره....آخه چرا این پد رومادرها دمه امتحانی آدمو توشوک میندازن؟؟؟؟هااااان؟؟؟
مامانم میخواست بره سرکار،بعد داد زد که ای دختر بیا این مقنعه ی منو اتو کن...منم همینطور که داشتم اتو میکردم برا مامانم حرف میزدم،حرف که چه عرض کنم دری بری میگفتم،بعد ی دفه مامانم گفت:اه چقدر حرف میزنی؟؟پام درد میکنه!!!!!!0_oبهش میگم چه ربطی داره آخه مامانه من؟میگه خیلی ربط داره،توبچه ای نمیفهمی؟!من0_0یعنی اینقد که تو شوکه این حرف بودم نزدیک بودلباسو بسوزونم......
اینجانب از تمامه دکترای این مرزوبوم به خصوص فیزیوطرابهای گرامی ودکترهای مقض وعساب دعوت بکار به عمل میارم تاشاید به ی کشف عظیم در ارسه ی پزشکی بشویم.....خداروچه دیدید....والااااااااا!!!!

  72735

من نمیدونم چه حکمتیه من هر کار میکنم مامانم با یه لحن خاصی میگه عمت هم همین طوریه. مثلا:
تو خیابون میریم یه لباس سبز میبینم:
من: اااا این لباس سبزه چه قشنگه
مامانم: جالبه. عمت هم رنگ سبز دوست داره!!
من: مدلش چه خوبه
مامانم: عمت هم از این مدلا همش خوشش میاد!!
خب مامان جان بگو در حد خواهر شوهر ازت بدم میاد. چرا طفره میری؟
حالا باز خوبه تو این زمینه نمیتونه شک کنه بچه خودشم یا عمم :))