دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

خاطرات خنده دار

  78436

چن وخ پیش معلممون داش درس میداد یکی از بچه ها تیکه انداخت .نیگاش کرد وگفت ببین من دارم درس میدم تو (....)میگی
دیگه شما مارو تصور کنین کل نیمکتا جویده شده بود .
بعضی ها هم هلی کوپتری میزدن.


معلم بی اعصابه داریم ما .عایا؟!

  78435

داشتم تو اتوبان میرفتم دیدم یه بچه ای رو موتور خوابش برده بود و داشت می افتاد باباش هم اصلا حواسش نبود. رفتم کنارش هر چقدر بوق میزدم نمی فهمید. آخرش رفتم جلوش و سرعتمو کم کردم شیشه روکشیدم پایین بهش گفتم :مرد حسابی پس چرا حواست به بچه ات نیس ؟؟؟ ی دفعه دو دستی زد تو سرشو گفت : اصغر پس ننه ت کووووو؟؟!!!! نه خدایی ببین کرم حلزون چه بلایی سر مردم اورده...

  78408

یادش بخیر بچه بودیم وقتی معلم بهمون اجازه میداد بریم دستشویی انگار بلیت سفر به اروپا بردیم !

  78406

داشتم ساعت 3شب جغرافی میخوندم خسته شدم واس دوستم اس دادم چقدخوندی تو؟من با چوب کبریت چشامو نگه داشتم اس داد من با پیچکا چشامو نگه داشتم و دارم باخاک چرنوزیوم خودمو تقویت میکنم
(جغرافی سوم انسانی)
این دوسته من دارم

  78404

امتحان عربی داشتم اخرشب شد خوابم گرفت ب یکی ازدوستام ک استاده واس تک زدنو و لجه یکیو دربیاره گفتم منو واس ساعت 4 صب بیدار کن عاقا این ازساعت 3 شروع کرد تک زدن ساعت 4 اس ام اس داد قوقولی قوقولی زریه وخی عربی بوخون!!!!!!!!!!!!!!!!!(یعنی قوقولی قوقول زهراجون بلندشو عربی بخون)ساعت 4صبح میخندیدم
من:0 و..........:))))))))))))
دوستم:))))))))) دوسته شاعره من دارم

  78384

0000سلام دوستای گلم--------(مهندس مملکت م؟ک؟)
///////////////////////////اقا فقط شانسو داشته باشین) ///////////////////
بعد عمری با زید فابریکمون قرار گذاشتیم بریم لب رود خونه (زاینده رود)صفا کنیم////// اقا رفتیم نشستیم کنار ابو// قلیون براه// و گفتیمو خندیدیمو /کلی کیف کردیم/(( راستی اینو بگم که زیدم چادریه) خلاصه یه لحظه دیدم ای خاک تو سرم ((بابام با خالم اینا دارن میان )) تنها کاری که تونسم بکنم سریع گفتم نگار چادرتو بده //چادرشوکشیدم رو سرمو خودمو زدم به خواب روی پای نگار ؟حالا شانس ما اینا هم اومدن نزدیکیای ما نشستن !!!!!!!!!اینا همش به کنار زنگ خوردن گوشیمو بگم که سریع قطعش کردم که دختر خالم گفت چقدر جالب اهنگ زنگ این اقا هه که خوابیده با مهندس مملکت یکیه
اقا خلاصه اون روز حدود 2 ساعت زیر چادر نگار بودم اون طفلیم مجبور شد بگیره بخوابه تا بابام اینا پاشدن رفتن
خلاصه یه روز خیلی با حال همراه با ترس برامون خاطره شد
واقعا روز خیلی توپی بود((( بچه های که از این خاطره های خوب دارن))))) جیغغغغغغغغغغغغغغغغغ .و هورررررررررررررررررااااااااااااااااا

  78378

یه روزی مامی و ددی من که در دوران شیرین نامزدی بودن یه روز تو هوای گرم تیرماه از دکتر برمیگشتن. طفلی مامی با ددی رو دروایسی داشته و خجالتی بوده فراوان!یه لحظه دل مامانم هوس اب میوه تگری دپش میکنه ولی نمیتونه به ددی بگه(^_^).میرن میشینن بابا میگه شیر موز سفارش دادم دوس داری؟!مامی برعکس تحویل میگیره شیر بز میشنوه!تو دلش به بابا فوش میده کهتو این گرما شیر بز مگه میچسبه:(یه لحظه گارسون با 2لیوان شیرموووووووز میاد مامی جونم میبینه شیر بززززززز نیس شیر مووووزه! حالا شیر بز:))))) شیر موز:((((((((( کدومش میچشبه تو این گرما؟؟؟؟؟! این مامانه من دارم ایا؟؟؟؟!فداش بشم (@@)

  78374

تو خوابگاه نشستيم دوستم رفت مسواك بزنه شيرجه زدم رو گوشيش... ان يكي گفت هي سعيده چته؟ اين ديوونه بازيا چيه؟
گفتم خفه... فرصت ندارم توصيح بدم... فعلا بايد به فكر اذبت مريم باشيم...
ايم خودمو تو اد ليستش پيدا كردم و تغيير دادم به Irancell و سريع سر جام برگشتم...
دهنشو سرويس كردم اين چند روزه... همش اس تيليغاتي مي نويسم ميزنم بهش...
بچه ها وقتي فهميدن داشتن روده هاشونو ميبريدن....

  78365

سلام امروز رفتم دانشکده امتحان بدم ساعت 9 صبح بعد از این که نیم ساعت پشت در اتاق استاد معتل شدم زنگ زدم به استاد میگم استاد فلانی ام برای امتحان اومدم میگه بی خود کردی اومدی من ساعت 8 منتظرت بودم و خلاصه دعوام کرد و گفت ازم امتحان نمیگیره و گوشی رو روم قطع کرد منم اشک ریزان اومدم خوابگاه هنوز به اتاق نرسیده بودم که استاد به گوشیم زنگ زد که کجایی بیا ازت امتحان بگیرم.
ایا شما هم از این استادا دارید آیا
فک کنم وقتی فارغ التحصیل بشم دیوانه شده باشم از دست اساتید گرامی

  78331

چندروزپیش تودانشکده داشتم پیامای 4جوکوبرای دوستام میخوندم رسیدبه این پیام که؛این دانشجوهاییکه اصلاغیبت ندارن سرکلاسابه چه امیدی زنده ان؟
مثلافکرمیکنن رومدرکشون ثبت میشه وباعث افتخاره!
یهودوستم"خدای سوتیه"برگشته میگه نمیدونم ولی رومدرک مامیزنن که شبانه ایم!
بعدازچهل دقیقه که بهش خندیدیم آخرم نفهمیدقضیه چی بودا...

  78327

عاغا من یه عمو دارم این بنده خدا ارباب سوتیه....چن وخت پیش یکی از اقواممون مرده بود,یکی از دوساش زنگ زده بود بهش تسلیت بگه:
_احسان جان ایشالا غم آخرت باشه...
_نوکریم داداش,ممنون
_حالا ایشالا برای مجلس ختم خدمت میرسم به محسن آقام (پدر بنده) تسلیت میگم
_قربان شما...حتما تشریف بیارید....ایبشالا مام یه روز برای مجلس خودتون خدمت برسیم!!!!!!!!....
ینی به نظر شما غم اون یارو خیییییییییللی بهش فشار آورده بود....عایا؟؟؟؟؟؟....

  78318

ديروز رفته بودم نون فانتزي ميخواستم نون بگيرم .
دوست دخترم زنگ زد بهم گفت كجايي؟بهش گفتم تو فانتزي.
بعد گفت اه لوس نشو ديگه كجايي؟كار واجب دارم.
بهش گفتم لوس چيه بابا ميگم تو فانتزيم ديگه!
دختره لوس ننر گوشي رو قطع كرد گفت برو بمير! تازه بعدش هم جوابم رو نداد!
فك كنم باهام كات كرده باشه!
من نميدونم چرا دختراي اين دوره زمونه انقدر بي جنبه شدن!
چند سال پيش از اين خبرا نبود...
يه افق هم نزاشتن برم توش محو شم از دستش راحت بشم!

  78275

دوم دبیرستان بودم..یه شعر حفظی هستا:"چون در ان غوغا عراقی را بدید / نام او سر دفتر غوغا نهاد" ما معنیه اینو نفهمیدیم. دوستم از معلم پرسید(معلم ما هم خعلی ادم ضایع ای بود) معلم هم گچ در یک دست و در دست دیگر کتاب با حرکات دورانی اومد مثلا توضیح بده!
-چون در ان غوغا و شلوغی عراقی رو دید...اسم اون رو تو سردفتر غوغا گذاشت...!!!!!!!!!!!
منکه قانع شدم!!!!!!!دوستم که اصلن نتونس خودشو کنترل کنه کتابشو از شوق اتیش زد!روایت داریم یه چن نفری هم ترک تحصیل کردن!!!
معلمه قانع کنه ما داریم عایااااااااااا؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!

  78269

تو مدرسه شاگرد باهوشی بودم.کلاس دوم راهنمایی ثلث اول 9 تا تجدید آوردم .از ترس بابام یک تیغ برداشتمو همه نمره ها رو درست کردم .ثلث دوم حسابی خوندم ولی باز 4تاش موند.باز دوباره منو تیغو قبولی.....اما ثلث سوم حسابی خوندمو به نمره بالا قبول شدم.رفتم کارنامه بگیرم مدیرمون گفت باید بابات بیاد بگو یک کارتون شیرینیم بیاره .منم خوشحال رفتم با پدرم بر گشتم.پدرم پرسید معدل پسرم چند شده گفتن 16/5 پدرم گفت سالهای پیش شاگرد اول بود مگه این معدلم شیرنی داره........مدیر گفت اگه پسر من ثلث اول 9تا تجدید میاورد ثلث دوم میکرد 4تا حالا نباید همه مدرسه رو شیرنی میدادم
چی بگم اخه به این مدیر فضول....

  78267

یه روز حوصلم حســـــــــــــــــــابی سریده بود گفتم بزن با بروبکس بریم بیرون،هیچی دیگه آقا رفتیم بیرون و همینطور که داشتیم می قدمیدیم یهو یه نفر گفت:ببخشید خانوم؟
برگشتم رفتم سمت صدا و گفتم:بله؟
گفت:میخوام برم .... از کدوم سمت برم؟
گفتم:غریبید؟
گفت:بله!
گفتم:از سمت .... برید از هرکی بپرسید از اونجا به بعد بهتون میگه خانوم
یارو با تعجب نگام کرد و دوباره پرسید:جـــــــان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
گفتم:ای بابا خانوم از سمت ... بید بعد از........
نذاشت حرفم تموم بشه گفت:یعنی شما واقعا نفهمیدید من پسرم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
(خب لامصب اون چه موهائیه؟اون چه ابوئیه؟اون چه کلاهیه؟؟؟من از کجا بفهمم تو دختری یا پسر؟؟؟؟؟؟؟؟)
من:-O
دختره/پسره:-(
بروبکس:-)))))))))))))))))
لایک:خب باید میفهمیدی دختره نیست دیگه!
لایک»خب باید میفهمیدی پسره دیگه!
لایک:تو چه خنگی!!!
لایک:نچ نچ نچ نچ
لایک:هرچی تو میگی فقط لایک کن!