دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

خاطرات خنده دار

  28160

وای یادش بخیر با رفیق صمیمیم تو مدرسه ابتدایی انقدر صمیمی بودیم که همش پول تو جیبیای روزامونو با هم خرج میکردیم و میخوردیم.برگشتنی هم پنجاه تومن میموند واسمون میرفتیم ساندویچ فلافل میخریدیم نصف میکردیم.وای که چه شیرین بود؟کجاست اون رفاقت ها؟
اون بامراماش بزنن لایکو

  28150

ما یه سال تابستون با خانواده واسه مسافرت رفتیم اصفهان (از بابلسر). چون کل راه تو ماشین بودیم من شلوار خونگی پوشیده بودم. آقا ما بین راه هرجایی ایستادیم که برم چیزی بخرم یا بریم مسجد یا تو پمپ بنزین پیاده شیم، حس میکردم مردم یه جوری نگام میکنن. خلاصه ما تا اصفهان رفتیم. یه ۳۰-۴۰ جا هم پیاده شدیم. بعد از اینکه رسیدیم اصفهان، رو سی و سه پل مامانم بهم گفت عـــــــــه مهدی چرا شلوارتو برعکس پوشیدی؟!!!
نگاه کردم دیدم بــــــــعـــــله... جیبای جلوم عقبن، جیبای عقبم جلو!
جلو ملت با خاک یکسان شدیم رفت!

  28149

هفته ی پیش تو اتوبوس دانشگاه نشسته بودیم که یه دختره بین راه پیاده شد. موقعی که راننده درو براش باز کرد، یه گربه از خیابون پرید تو اتوبوس و رفت سمت خواهران! ماهم چون بین قسمت برادران و خواهران اتوبوس فقط شیشه بود میتونستیم دخترا رو ببینیم. خیلی باحال بود. گربه هه پرید تو بغل یه دختره، دختره هم اول یه جیغ با صدای بوبوزلا کشید بعد گربه رو پرت کرد جلو. گربه رو هوا چندبار دور خودش چرخید و افتاد تو بغل یه دختر دیگه. اونم گربه رو انداخت زمین. حالا گربه اون وسط میچرخید، دخترا هم همه پاهاشونو جمع کردن رو صندلی داشتن جیغ میزدن.
ما پسرا هم که دیگه غلت میزدیم و میخندیدیم. یادمه اون روز از بس خندیدم ماهیچه های شکمم از تکون خوردن زیاد تا دو سه ساعت درد میکرد.

  28142

ديروز رفتم مدرسه داداشم ك دفترش رو ك يادش رفته واسش ببرم(كلاس دومه) مدير گفت خودت برو بهش بده رفتم در كلاسش داداشم تا منو ديد بلند داد زد داداش گريه كنان دويد و پريد تو بغلم و بچه ها گفتن هورا!!
دوحالت داشت يااون دفتر كره زمين رو نجات ميداد يا فكر كنم معلمه داشت تو كلاس شكنجه ميداد اخه ي لحظه ياد أزادي اسرا افتادم
من:-/
خانم معلمش:-0
بچه هاي كلاس:-)
مدرسه :٠|
داداشم:٠(

  28126

يه بار دوران دبيرستان بوديم...
برف اومده بود از اون برفايي كه قلعه رو سفيد پوش مي كنه، خيلي خوشگل بود با دوستم از دبيرستان اومديم بيرون دوستم منظررو ديد گفت وايي چقد قشنگه كاش الان يه عكس باهام بود از اين منظره يه دوربين مي گرفتم!!!!!
من :))
دوربين:))
خودش:))
كوه:))
برف:(
بيچاره الان 5 ساله هي بهش مي گم يادته اون روزو ...

  28118

یه روز روز معلم بود همه ی بچه ها کادو ..تخم مرغو این چیزها گرفته بودن .....و/بعد وقتی معلم وارد شد آقا این معلم ما یه آی پاد هم داشت امد تو بچه ها جیغ کشیدن یک دفعه معلم از جاش پرید یکی از بچه ها تخم مرغو پرت کرد تو صورتش ....بعد معلم شوکه شد آی پدش افتاد 6 نمره انظباط از ما کم شد به همراه 30 دقیقه دعوا (لفظی) و2تا تو سری .....................شانس نداریم

  28117

یه روز تو دانشگاه به یه دختر گفتم : ببخشید خانم
برگشت منو دید بعد گفت : لطف کنید مزاحم نشید
همین همین جوری چند ثانیه هاج و واج نگاش کردم
دوباره گفت : میری یا حراستو صدا کنم؟؟؟
بهش گفتم : از اولم همین کارو می خواستم بکنم سرکار جلوی دری
دوروبرشو نگا کرده دیده بد جایی وایساده با عصبانیت میگه : از اون اول بگو چکار داری
من :-ا
دختره :-@
فریدون زندی :-ا
دوستاش :-))))
دیکاپریو :-ا

  28106

يادش بخير يه كلاس بوديم دوران دبيرستان(سوم انساني) ازبس باحال وسرزنده بوديم:
معاون و رئيس سوم حيواني صدامون ميزدن
بابام مربي پرورشي:اراذل
اكثرمعلما:همدان(آسايشگاه رواني)
دبيرعربي:گاوان وخران باربردار
دبيرزبان:animal farm
جالب اينجاست از٣٢نفرمون فقط ٤نفرمون بجايي نرسيدن.بقيه دبير،قاضي،ورزشكار،جغرافي دان،
هي ي ي ي ي روزگاربميري باخاطراتت

  28083

یه روز توی دفتر مدرسه نشسته بودیم دبیرا از خنگولی کلاس اولی ها(دبیرستان) تعریف می کردن دبیر ادبیات گفت تو امتحان اشتباها به جای مثنوی معنوی نوشتم مثنوی مولوی از کیست؟ یکی نوشته حافظ! یکی نوشته سعدی!!و....
مدیر اومده میگه دیروز به یکی شون گفتم فردا اولیاتو بیار وایساد یه خورده نگام کرد و راه افتاد تا دم در دفتر رفت بعد برگشت اومد باترس و لرز گفت آقا ببخشید اولیاء چیه؟!!
یعنی آینده سازای مملکت یه همچین موجوداتی قراره باشن!

  28059

سال اول دبستان بودم,زنگ تفریح ها هیچ دانش آموزی حق موندن تو کلاس و نداشت که مبادا بچه ها از رو شیطنت وسیله همدیگه رو کش برن,یه روز من و چند تا از دوستام زیر میزا قائم شدیم و نرفتیم حیاط که ناظم خبیث ما فهمید:ما پنج نفرو کشید تو سالن حالا خطکش فلزی هم دستشه,یکی از دوستامون گلاب به روتون از ترس خودشو خیس کرد ناظم وقتی وضعشو دید گفت برو گمشو بار آخرت باشه.ولی با عصبانیت رو به ما گفت شماها امروز تا خطکش نخورین جایی نمیرین,تا ناظم رفت دفترو برگرده به بچه ها گفتم بچه ها بیاین مام ج.. کنیم(همون حرکت دوستم).چشمتون روز بد نبینه ناظم اومد دید تو سالن آبراهه راه افتاده :-))))))))))

  28049

يبار جوگيرشدم يه پيرمردكور و بزور از خيابون رد كردم،ديدم يچيزاي ميگفتا....شلوغ كه بود زياد توجه نكردم!!!!
اونور خيابون با عصاميزنم ميگه:احمق اونطرف خيابون پسرم منتظرم بود:-)

  28030

یه شب که خیلی خسته و هنگ کرده بودم دختر خالم اومده بود خونمون مهمونی گوشیشو جا گذاشت. بعد نیم ساعت رفتم اس ام اس دادم بهش گوشیت خونمون جا مونده
بیا ببر دیدم گوشیش صدا کرد.دیدم اس ام اس خودمه
یعنی تا صبح از این کارم، از خنده داشتم میموردم.آیکیو رو حال کردی لایک کن ...

  28013

یه مام بزرگ دارم (خدا نگهش داره) تهِ دست و دلبازی و بخشایشگریه
یادمه وقتی کوچیک بودم چند روزی از عید گذشته بود که اومدم پیشش ، با هم تنها بودیم که بهم گفت: پسر خوشگلم نشون بده ببینم چقد عیدی جمع کردی؟! ما هم نیشمون تا بناگوش باز و به امید مضاعف شدن نقدینگی جیبمون سریع غنائم عیدو رو کردیم...
- بَه بَه بَه ! آفرین پسرم، حالا این پونصدی مال مامان بزرگ، بقیه مال تو !

  28001

یک روز یادمه یکی از بچه های کلاس رفت بیرون معلم نبود بعد وقتی خواست برگرده درو گرفتیم تا نیاد تو. خبر نداشتیم داره با معلم می آد معلم می خواست بیاد تو نتونست حالا معلم بکش ما بکش بعد از 30ثانیه معلم جیغ بلندی کشید یک لقد محکمی زد به در همه ما پرت شدیم روی زمین ما که شانس نداریم ما رو دید تا یک هفته نتونستم بیام سر کلاس.............................

  28000

سلام دوستان
یه معلم دینی داشتیم خیلی باحل بود خیلی به سرو صدا حساس بود یه روز سر کلاسش من و چنتا از دوستام که کنار هم نشسته بودیم خیلی حرف میزدیم بعد معلمه عصبانی شد اومد منو از کلاس بنداز بیرون اول به من گفت برو بیرون گفتم برا چی دوباره با یه لهن عصاباتیت گفت آقای فلانی بیرون من نرفتم اومد یقه ی منو گرفت منو از رو نیمکت بلند کنه بندازه بیرون (من اون موقه بچه توپلی بودم) بعد نتونست منو از جام بلند کنه یه چندباری سعی کرد دید نمیتونه منو از جام بلند کنه بیخیال شد یه دفعه رفت شروع به درس دادن کرد انگار نه انگار که منو میخواست بندازه بیرون
من :|
دوستامنیمکت :| :| :| :| :| :|
کتاب درسی :0
باز من :0