بچه که بودم یه جوجه رنگي خریدم .شب شد ديدم خيلي تنهاست ،حس مادرانه مرغ بهم دست داد جوجه رو آوردم پيش خودم بخوابه وقتي صبح بلند شدم ديدم جوجه له شده .....
حیوووووونی دلم انقد سوخت براش
بچه که بودم یه جوجه رنگي خریدم .شب شد ديدم خيلي تنهاست ،حس مادرانه مرغ بهم دست داد جوجه رو آوردم پيش خودم بخوابه وقتي صبح بلند شدم ديدم جوجه له شده .....
حیوووووونی دلم انقد سوخت براش
یه دوست دارم که یه داداش خیلی شر داره... داداشش کلاس دوم ابتداییه... دوستم تعریف میکرد میگفت یه بار رفتم خونه دیدم یه خانومه چادری جلو در واستاده یه کاسه گدایی هم دستشه... میره جلو میبینه شایان داداششه! میگه شایان این چه وضعشه؟ شایان هم میگه هیچی خواستم ببینم چند نفر منو با گدای سر کوچه اشتباه میگیرن بهم پول میدن!
یعنی هوش در حد المپیک!
بچه های این دوره و زمونه واقعا اصلا" بچه نیستن!!!
میگن بعضی وقتا محبت سرریز میشه ها:
مامانم با داییم حرف میزد.میگفت:این امیر رضا(داداشم) که شده بلای جونم!بچه بود با ونگ ونگش نمیذاشت بخوابیم،رفت مدرسه سالی به دوازده ماه ما رو صدا میکردن،رفت دانشگاه پولای باباشو مشت مشت قاپید.حالا هم از زن گرفتنش!
داداشم از اون ور با دلخوری میگه:پس انشالله بمیرم راحت شید!!!
هیچی دیگه،کل خونه با هم گفتن: آمیـــــــــــــن!!!!
داداشم:-(((((((((((((((
ما:-))))))))))))))
کلا بدبختو از زندگی ناامید کردیم رفت!!
به جون خودم اینو راست میگم پسر خالم داشت تست هوش میداد سوال آخر این بود :186000 چه عددی است؟1:سرعت نور 2:سرعت موزها 3:قانونی که با آن زندگی میکنیم 4:خیلی عجیب است
این بنده خدا زده قانونی که با ان زندگی میکنیم
منI-)
مرحوم انشتین:((
طراحان سوال:-P
دختـــــره 13 سالشه اومده تو لوازم آرایشی می گه" ریملِ لیف و لش می خوام اورجینال باشه ،مژه کاشتم نمی خوام باعثِ ریزشش بشه" :|
من همسنِ این بودم تُف می زدم به مژه ام که فِر شه :| به غرعان:|
موقعى كه كارنامه ميدادن وقتي زن همسايه يا فاميل از مامانم سوال ميكرد كه قبول شدم مامانم ميگفت 10 تجديدي آورده حالا من 2 تا بيشتر تجديدي نداشتم.
مامانه من دارم؟؟!
انقدر لایک ها رو محکم کوبیدم الآن دارم میرم یه موس جدید بخرم!!!!!!!
كيا يادشونه موقعي كه تازه مدرسه ميرفتيم اول مهر كه ميشد از اين ليواناي خوشكل ميخريديم بعد تو زنگ تفريح هي زوركي باهاش آب ميخورديم؟
آبو مي جوييديم و قورت ميداديم!
هر كي يادشه لايك كنه.
يه سري رفته بوديم ددر يه كشت گندم آتيش گرفته بود پرسنل زحمت كش آتش نشاني اومدن رفتن وسط آتيش دورخودشونو خاموش ميكنن. آب تموم شدمحاصره شدن بابيل افتادن به جون آتيش.ماشين آتش نشاني خودش آتيش گرفت. واي به روزي كه بگنددنمك
وقتی بچه بودم خیلی فداکار و دلسوز بودم!!!
یادمه وقتی اول ابتدایی بودم از مدرسه بهمون شیر داده بودن منم نخورده بودم رفتم خونه دیدم ماهی ها توی آکواریوم بهم ذل زدن دلم سوخت فکر کردم گرسنه هستن تمام شیرو ریختم تو آکواریوم تا ماهی ها بخورن تازه وقتی فرداش ماهی ها مرده بودن فکر میکردم خوابیدن خیلی سعی کردم از خواب بیدارشون کنم ولی موفق نشدم!!!دی:
یادش بخیر بچه بودم رفته بودیم بارک یه دفه یه نفر شکل داییمو دیدم فک کردم خودشه. رفتم در گوشش جیغ بنفش کشیدم . فک کنم طرف سکته کرد. بعد تازه فهمیدم داییم نیست.اومدم فرار کنم خوردم زمین شلوارم جر خورد .
یارو اومده دفترم میگه شارژ داری؟
شارژ چی؟
-گوشی
خطت چیه؟
-موبایل
شمارتو بگو
-(گوشیشو نشون میده) از این ساده ها
همراه اوله یا ایرانسل؟
-فکر کنم ایرانسه(ایران سه!!!!!)
آخرش میبینم خطش همراه اوله
اونوقت میگن چرا تحریمیم؟
یه روز خونه تنها بودم و ناهار واسه خودم سوسیس تخم مرغ درست کردم و خیلی هم خوردم... آقا چشمتون روز بد نبینه یه دل درد عجیبی گرفتم که نگو..! منم رفتم در یخچالو باز کردم که مثلاً میوه ای چیزی بخورم تا هضم شه ، اما میوه نداشتیم! فقط ترب سفید توی جامیوه ای داشتیم ، منم به هوای اینکه مثلاً شاید هضم کنه گفتم باداباد میخورم... خوردم! :( (به دلیل وجود مسائل ترسناک از گفتن بقیه ی ماجرا صرف نظر میکنم) فقط یه نصیحتتون میکنم : تورو خدا حتی اگه خدایی نکرده دارین می میرین ترب سفید نخورین :D
کلاس چهارم ابتدایی بودم و روز معلم مامانم یه ظرف چینی خریده بود که مثلا کادو بدم به معلمم. خیلی هم سفارش کرد که مراقب باشم و احتیاط کنم تا نشکنه. منم همینکه پامو از در خونه گذاشتم بیرون یادم رفت و شروع کردم به دوییدن و ورجه وورجه کردن!! تو کلاس وقتی من میخواستم کادومو بدم وقتی در کیفمو باز کردم بسته هدیه رو که در آوردم دیدم از توش صدای خرده شیشه میاد!! فهمیدم چه دسته گلی به آب دادم :)) یواشکی رفتم در گوش معلمم قضیه رو تعریف کردم اون بیچاره هم گفت اشکال نداره بیار بدش من. نمیدونم حالا باهاش میخواست چیکار کنه!!
اسمش آقای ایزدی بود ، ایشالله هرجا هست سلامت باشه :)
تا حالا دقت کردید وقتی میرید خونه یه تازه عروس برای شام یا ناهار و بعداز صرف شام اسرار دارید که ظرف بشورید .میزنید ظرفش رو میشکونید ؟ چه حکمتیه که اینجوری میشه ؟ من که خودم همین طوری ام .
عزیزُم بیا فالت بگیرُم
فال حافظ | فال روزانه | طالع بینی | فال مصری | فال تاروت
خنده تاریخ انقضا نداره !!!
مجموعه تخصصی فواید ، دانستنیها و رازهای خنده
+ شادی و کمک به دیگران ( مراکز خیریه )