بچه بودم یه گربه کوچیک تو حیاطمون بود زمستون بود و دیدم سردشه رفتم گاز و روشن کردم و از ارتفاع گرفتم روش تا گرم شه! سیبیل های بدبخت همش سوخت و داشت مثل مست ها راه میرفت. ولش کردم تو حیاط و اومدم خونه. عصر بابام رفته بود دستشویی دیده بود گربه بدبخت افتاده تو سطل آب (سطل آب واسه روز مبادا) و مرده.
نخبه ای بودم. حقمو خوردن و الا الان ...