دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

خاطرات خنده دار

  28881

آقا صبح رفته بودم پول تلفنو برق رو پرداخت کنم
رفتم پست بانک تو صف بودم که دیدم یکی رفت داخل کابین تلفن زد من از ساعت 10تو صف بودم تا 11:30 او خانم توکابیین بود که به صاحب هونجا گفتم یه لیوان آب به او خانم بدید گلوش خشک شده کل صف تو بانک از خنده مرده بودن!

  28880

یکی از دوستام تعریف می کرد: وقتی از مدرسه میومدم خونه با نون یه قیف درست می کردم توشو پرماست می کردم می خوردم.آقا یه روز اومدم خونه هیشکی نبود تا قیفه رو درست کردم ماست ریختم زنگ خونه رو زدن رفتم دیدم حاج آقای محله س! یواشکی قیفو گذاشتم تو جیب شلوارم اینم هی وایساد حرف زد هی حرف زد! آقا این قطرات ماست مثه شکنجه زندان ابوغریب روی پای من سر می خوردن و می رفتن پایین. هیچی دیگه وقتی رفت دیدم از پاچه شلوارم ماست زده بیرون. اینا همش یه طرف سرکوفتای مامانم یه طرف! مونده بودم چیجور توجیه کنم این شاهکارو...

  28873

ابتدايي كه بودم ، 25 صدم كه كم مي شدم ، سيل اشك بود كه جاري مي شد. حالا معلم پنجم ابتدايي اومد در گوشي تو كلاس بهم گفت امتحان ترمتو 15 شدي. آقا من تا آخر كلاس و گريه كردم و معلمه درس مي داد. آخرش اومد گفت : شوخي كردم ، وقتي گريه مي كني دماغت قرمز مي شه خوشم مياد !!!!!!!!!!
تا عمر دارم نمي بخشمش!

  28867

اقا امروز با خواهر و خواهرزاده هام رفتیم بازار. توی یه مغازه لباس فروشی بودیم پر از مشتری یهو فروشندهه توجش جلب شده به دوقلو هامون برگشت بهم گفت اینا دوقلو هستن .گفتم بعله.دوباره نگاه کرد برگشت گفت اینا واقعا دوقلو هستن. گفتم بعله عاغا دوقلو هستن.باز نگاهشون کرد دوباره پرسید نه واقعا اینا که شبیه همن دوقلو هستن.میگم اقا یعنی چی هستن دیگه.
برگشته میگه اینا ک دوقلو هستن با هم خواهرم میشن؟؟ دیگه من موندم چی جوابشو بدم..
من:0
خواهرم:(
فروشنده ها:))))
.بش گفتم.برو توی سایت 4جک جوابتومیگیری ...
خواهشا جواب این عاغای مهطرم رو بدید

  28864

جلسه ی اول این ترم، استاد برنامه سازیمون داشت درباره ی بچه ها ازشون سوال میکرد (برا آشنایی) که مثلا ترم چندمی؟ بچه کجایی؟ چه رشته ای میخونی؟ و از این حرفا. بعد اومد از من یه چندتا سوال پرسید. بعد گفت شما کجا میشینین؟ منم گفتم رو مبل، رو فرش، رو صندلی! هر جا که راحت باشم!
نامرد از کلاس بیرونم کرد!
کسی نمیدونه چرا؟ مگه دروغ گفتم؟!!!

  28863

یه بار تو دانشگاه استاد فیزیکمون داشت درس میداد که رسید به دوتا معادله که جواباشون یکی بود.گفت ببینید بچه ها، با اینکه شکل این دوتا معادله فرق میکنه ولی جواباشون یکیه. مثل اینه که مثلا شما بگین 6 منهای 2 و 12 منهای 8. با اینکه عددا فرق میکنه ولی جوابا یکیه. (بعدش رفت یه مثال دیگه بزنه) یا مثلا 8 منهای 4 که میشه 4 و 8 منهای 2 که میشه 6!!!!!
استاد (0_0)
ما :)
اینیشتین :0
درس شیرین فیزیک :0
آخه چه ربطی داشتن اینا به هم؟!!!

  28861

کلاس اول بودم تو کتاب فارسی اون زمان یه درس داشتیم اسمش انار بود!دهه 60 و 70میدونن چی میگم!
آقا این عکسٍ انارٍ تو کتاب آبٍ دهنٍ هم کلاسیمو راه انداخت در حدٍ نیاگارا! نتونست جلو اون غریزه لعنتیشو بگیره صفحه شو گاز زد خورد!!! بعدش معلم هر موقع میخواس دیکته بگه اون صفحه شو نداش ! میومد از رو کتابای بقیه میخوند!!
یه همچین بچه هایی بودیم اون زمان!
یک دقیقه سکوت لطفاً!

  28860

یکی از دقدقه های دوران کودکیم این بود که معنی فوشهارو از کی بپرسم...!

  28857

چشمتون روز بد نبینه یه وختی بابام افتاد رو لپتابم همه ی فیلمای زبان اصلی که از اینترنت دان کرده بودمو شرو کرد به شیفت دیلیت کردن از یه کنار
به این بهانه ها:
صحنه داره...
نگاه پسره معنا دار بود...
قهرمانش تبلیغ شیطان پرستی میکنه...
یهو رسید به یه فیلمی که انصافا هیچی نداشت
میگم بابا بیخیال این پاکه پاکه حذفش نکن
خدا سر شاهده نشسته شونصد بار از اول تا آخر فیلمه رو بالاپایین کرده مطمئن شده پاکه باز زد دیلیتش کرد!!!!!
من :((
بابام :|
میگم باباجان چرا حذفش کردی
میگه توش فوحش میدادن !!!!!!!!!!

  28855

کیا این جمله رو یادشون میاد
((اگه جرأت داری زنگ آخر وایسا))
یکی از پرکاربردترین جملات دوران تحصیلی من بوده
فقط حیف شد ک دانشجو شدیم و دیگه زنگ آخر نداریم

  28854

کیا یادشون میاد مبسرا اسم دانش آموزایی رو ک سر کلاس فضولی میکردن مینوشتن رو تخته سیاه
و با هربار تکرار فضولی جلو اسمش ضربدر میذاشت
تعداد ضربدرای هرکی بالاتر بود همه یه جوری نگاش میکردن ک انگار آدم کشته
اون بیچاره هم التماس میکنه ک اسمشو پاک کنه
اما مبسر قبول نمیکرد
و معلم سر میرسید و اونایی ک اسمشون رو تخته سیاه بودو تنبیه میکرد

  28831

کیا سربازی رفتن؟؟؟؟؟
اونا میدونن خوابیدن سر نگهبانی چه حالی میده
یادش بخیر .....
بزن لایکو واسه خاطرات خوش سربازی

  28817

یادمه سال های خیلی پیش مد شده بود که با تلفن همدیگرو سر کار میزاشتیم
یه دفعه داشتم میرفتم جایی که یه دفعه دیدم یه پسر پشت سرم بهم میگه : سلام عزیزم ، جوجو چه خوشگل شدی امروز :-)
منم نیشم رفت در گوشم وقتی برگشتم بگم مرسی نظر لطفته دیدم پسره داره با موبایل حرف میزنه !!!!!!!
ینی ادم تو زیر زمین بادبادک هوا کنه ولی ضایع نشه والا :-|

  28816

هفته پیش زنگ زدم بانک با قسمت ارزی کار داشتم اپراتور تا گفت بانک فلان بفرمایید !
منم حول شدم گفتم ببخشید میشه وصل کنید قسمت نذری!!!!!!!!!!!!!!
اپراتور فکر کنم تا به حال یه همچین مشتری ندیده بود که البته دید :-)
خلاصه هنوز که هنوزه من شدم سوژه اون بانک :-|
این مخ دیگه جواب نمیده !!!!!!!! والا بخدا :S
یارو فکر کرد من با حسینیه تماس گرفتم جهت گرفتن نذری :))))

  28815

هر دفعه که میریم دهات با رفقا میریم کوه و ی غذای تپل میخوریم ی بار که نوبت دوستم بود رفت و ی مرغ زنده آورد و سربریدیم و نهار درست و حسابی خوردیم
اومدنی دیدم مادربزرگم ویلون و سرگردون دنبال مرغش میگرده و پشت سرهم فحش میده
من که تازه قضیه رو فهمیدم میگفتم فحش نده شاید سگ خورده
گفت من پدر اون سگ ...خر رو در میارم و خلاصه نهار کوفتمون شد با فحش های متدرجون
سلامتی همه مادربزرگای با معرفت صلوات