به جون خودم نباشه به جون شوما مجنون اگه بود الآن از خط ایرانسل کوه میساخت!
بهش میگم چندتا خط داری؟!
صاف صاف میگه 32 تا!
من:(((((
اپراطور ایرانسل:|
خودش:))))))))))))))))))))))))))
خاطرات خنده دار
عاقا از غرب تهران داشتم میرفتم تهرانپارس دو تا از دوستام نشوندم ترک موتور وسط راه دیدم نفر سوم نیست بهش زنگ زدیم گفت اول جاده که معکوس کشیدی افتادم زمین!!!
هیچی دیگه همونجا موند برگشتنی سوارش کردم
خخخخخخخخ
رفتم ثبت نام کردم واسه گواهینامه،جلسه اول کلاس ساعت2شروع میشدمن ساعت2/10دیقه رسیدم،درزدم رفتم تودیدم یه سرهنگ اخموبا40نفرتوکلاسن،تارفتم بشینم گفت10دیقه دیراومدی بروفردابیا!مام باعصبانیت کلاسوترک کردیم...فرداش ساعت5دیقه به2سرکلاس بودم،ساعت شد2سرهنگه نیومد!منم پاشدم درکلاسوقفل کردم(افکارشیطانی درمن رخنه کرده بود)!!همه هاجوواج مونده بودن.آقاسرهنگه اومدچندباردستگیره دروبالاپایین کرددیدبازنمیشه درزدمنم گفتم کیسته!(اون طنزرویادتونه؟همون موقع بود)گفت این مسخره بازیاچیه دروکی قفل کرده؟گفتم سرهنگ5دیقه دیراومدی بروفردابیا:-)کلاس پاره شدازوسط،تازه دوزاریش افتاد!گفت کاری میکنم تا1سال بهت گواهینامه ندن،گفتم پس برودیگه نیا:-)آقابعدنیم ساعت دروبازکردم...آتش انتقام درمن فروکشید:-)انقدم رابطش باهام خوب شد...
یروز از مدرسه برگشتمو اومد پشت سیستم 4 جوک طبق معمول اون صفحه که میگه شما برنده شده اید هم باز شد .داداشم بشت سرم بودو منم خبر نداشتم یهو داد زد مهراااااااااااااااان تو برنده شدیییییییییییییییی.منم مث جن زده ها یهو برگشتم .باز داداشم داشت میگفت تو برنده شدی من که فهمیدم قضیه از چه قراره اصلا به رو خودم نیاوردم گفتم من که ندید پدید نیستم جایزشون بخوره تو سرشون مال خودشون بعد صفحه رو بستم یهو داداشتم شترق زدم تو سرم که چرا اینکارو کردی.از اون روزه هر بار منو میبینه یدونه میزنه تو سرم که چرا اینکارتو کردی.
تورو خدا یکی بیاد به این بگه قضیه از چه قراره
اقا یروز ماشین باباهه رو گرفتیم رفتیم بیرون بارن هم داشت میومد برگشتی جو مارو گرفت خواستیم کار خیری کرده باشیم دو تا مسافر هم سوار کردیم (به نیت کمک کردن)بعد 5 دقیقه دختره خواست کرایه بده گفت بفرما منم هول کردم .یه نفس عمیق کشیدم و با اعتماد به نفس گفتم خیلی ممنون نوش جان!!!چی!!نوش جان!!! خاک توسرت مهران با اون طرز حرف زدنت
دختره تا 5 دققه همینطوری داشت میخندید.
خو لا مصب هول شدم دیگه.بد کاری کردم سوارت کردم
خدااموات شمارم بیامرزه!!سال مادربزرگم بودموقع ناهارخواهرزادم اومدنشست پیشم،بهش نوشابه دادم میگه من ازاونامیخوام که صدامیده!(شیشه ای تشتکیا)خلاصه ازاون اصرارازمن انکاردیدم داره آبرومونومیبره...گفتم دایی اینم ازهموناس بازکن ببین!!آقاتادرشوبازکردانگشتموکردم تودهنم صداتشتک درآوردم(یادتونه:-))تاحالاانقدذوق نکرده بود،هی درنوشابروبازوبسته میکردمام به جای فاتحه شیرین کاری میکردیم صداتشتک درمیاوردیم...لپم خون مردگی شدتانوشابشوخورد. به خواهرم میگم چرااین بچه انقدخنگه میگه حلال زاده به داییش میره!!هیچی دیگه،بدون مقاومت قانع شدم:-) خوخواهرمن واس چی ازضرب المثل سواستفاده میکنی! پیشنهادمیکنم هیچوقت ازخواهرزادتون انتقادنکنید...لعنتی تف سربالاس...
من نمیدونم چرا هر کی میاد از دوران سربازیش تعریف کنه میگه ما مسئول فلان بخش بودیمو نمیدونم مننشی سرهنگ بودیمو دفتر دار بودیم.اصلا نگهبان نبودیم پس کی نگهبان دستشویی ها بود؟؟؟
شماهم از اینا تو فامیل دارین؟
بادوستام بيرون دانشگاه بوديم يكي از دختراي دانشگاه اومد:يهو ديديم پريشونه اومد پيش ما ازمون پرسيد شما ماشين منو نديد همين جا پاركش كردم نيست!!!!!!!!!
منم گفتم همون ماشين خوشگله شاسي بلنده رنگ قرمزه اسپرتم بود و ميگي
دختره بايه حالت خوشحالي ويه لب خند زد گفت :اره اره
منم گفتم نه ما نديديم
اونم هرچي از دهنش دراومد به ما گفت و رفت
نميدونم چرا اين مردم ديگه اعصاب شوخي ندارن
دوستم زنگ زده ميگه علي هر كاري ميكنم نميرم تو نت منم هرچي بهش گفتم درست بود من پاشدم رفتم خونشون هركاري كردم نرفت تو نت
گفتم مودمت سالمه گفت مودم چيه؟؟؟
رفتم پشت كيسش ميبينم اصلا سيم تلفنو وصل نكرده اصلا اين مودم ندارههههههههههههه؟؟
يعني بايد افتخار كرد به همچين دوستي بايد اشك شوق ريخت
عــاقــا چند سال پیش با خانواده و فک و فامیل محترم جمیــــــعن(جمیعا؟!) پاشدیم رفتیم شــهربــــــــــازی، خلاصـــه با بچه های عمو و عمه و خاله و... رفتیم که بلیت بگیریم برا سوار شدن وسایل بازی(بچــه های رِنـج ســنی16تا22بودیم) پسر عمــوم که از همه ما بزرگتر بود و یه جورایی حکم سرگروهمـون رو داشت به ما گــُف:بچــه هــــا بـ نظرتون کدوم وسیله رو سوار بشیم کـیفـ و حــالش اَ هـــمــه بیشتره؟؟؟؟؟؟ منم کـ عشـــقــه "صندلــی پرنده" بودم(آیا شمــآ از این وسیله در شهربازیه شهرتان دارید؟!داشته اید؟!یا خواهید داشت؟! اَصـــن ایـــنـا بــه مــن چــــه.!) خــلاصه منه زلیــل مــرده یــهـــو جــوگـــیر شــدم و گفتــم:بــچــــه هــآ بریــم "پـَـندلـــی سَــرَندِه"خــــعلــی حـــال میده...بریــم "پَنــدَلــی سَــرَندِه"...(0_o)
حالا نه 1 بار بلکه 2 سه بار پشــت سر هــم ریـپــیتـِش میــکــردم.! (^_^)
بچــه ها رو میگــویــی؟؟ وسایــل بازی رو گاز مــیزدن و
نامـــردا تا چدمـــاه بعــد هــروخـت مــنو مــیدیدن مــیگفتن:کــُـپـُـل بریم پَـندَلــی سَــرَنــدِه؟؟بریــم پـَـنـدَلــی؟؟؟(^_-)
روي صندلي دانشگاه نشسته بودم كه دوستم اومد يه كتاب داد بهم گفت اينو بگير من الان مير مو ميام اقااااااامنم كتاب وگرفتم اونو باز كردم ديدم كتاب فرانسوي منم يكم هميجوري داشتم نگاش ميكردم كه هركي از اونجا رد ميشد چپ نگا ميكرد ميخنديد منم هميجوري درحال نگاه كردن بودم كه يهو استادم اومد گفت يه روز توعمرت خواستي درس بخوني كه اونم كتابو برعكس گرفتي
منOLo
خاك برسر دوستم با اين كتاباش
رفتم نانواي نان بخرم فقط من اونجا بودم بعد يه دختره اومده ميگه:كي اخره
من يكم اينور اونورمو نگاه كردم دچار بحران شخصيتي شدم برگشتم oLO
آقا تو کلاس ما جزو بچه زرنگا بودیم!
سر زنگ فیزیک آق دبیر یه مسئله رو تخته نوشت و یکی از بچه هارو صدا زد بیاد حل کنه!
منم داشتم روش فکر میکردم ولی لامصب نمیتونستم حلش کنم!
خلاصه طرف رفت پا تخته نتونس حل کنه!
آق دبیر عصبانی شد داد میزد خاک تو سرت گوساله نفهم,پس موقع درس دادن حواست کجاس?,یک چک و لگدی هم بهش زدو کلی جلو بچه ها خوردش کرد! بعد از کلاس انداختش بیرون به نماینده هم گفت این پسره تا آخر سال دیگه سر کلاس من نمیاد!
بعد خیلی خونسرد منو که مثلا شاگرد اول بودم صدا کرد برم حلش کنم!
رفتم پا تخته هرچی محاسبه میکردم جواب بدست نمیومد!
آق دبیر بالبخند اومد جلو گفت آخه عزیز من این که کاری نداره گچو ازم گرفت مشغول حل کردن شد که متوجه شدم گیر کرد,چن دقیقه خیره شد به تخته,بعد خیلی شیک و مجلسی رفت کتابی که ازش سوالو درآورده بود نگاه کرد بعد از تو کیفش گام به گام در آورد بعد اومد حلش کرد!
همون موقع زنگ خورد سریع وسایلشو جمع کرد رفت!
بابا یه روز از طرف تیممون (شهرداری ابادان) رفتیم اندیمشک.5 نفر بودیم.اغا ما دنبال دستشویی می گشتیم که ی هو رفتیم داخل مدیریت اون پمپ بنزین.چشتون روز بد نبینه دو تا مرد هرکولی اومدن جلو ما ما هم پا به فرار گذاشتیم و دیگه دنبال دستشویی نگشتیم!!!!!!!
نمیدونم چرا بعضی وقتها بعضی تعارفها رو اشتباه میگم!
طرف میگه خسته نباشید! من میگم زنده نباشید! طرف اول متوجه نمیشه میره ده قدم جلوتر وامیسته برمیگرده میبینه نیستم,میره!
طرف میگه قابل نداره نا خودآگاه میگم صاحبش قابل نداره!
اولش متوجه نمیشه ولی چن لحظه بعد میفهمه سرشو میاره بالا میبینه نیستم!
اگه همین طوری پیش بره و این اشتباها بیشتر شه باید مثل آدمخورا برم تو جنگل و دور از اجتماع زندگی کنم!
آخرین مطالب طنز
داستان طنز کلاه فروش و میمون
شعر طنز / فقدان همسر
شعر طنز و خنده دار رانندگی در ایران
مکالمه مرد و زن /طنز
شعرطنز / خانهی ما
مجرمان شیک پوش زندان مهران مدیری را در سریال در حاشیه ببینید! + تصاویر جدید
11 سال رانندگی معکوس این مرد +عکس
واس ماس از زبان جواد رضویان / طنز
شعر طنز / زن گرفتن …
واکنش جالب مهناز افشار با دیدن کنار کاریکاتور خود +عکس
معنی کلماتی که از زنها شنیده می شود / طنز
"جناب خان" ممنوع التصویر میشود؟
علت دروغ گفتن مردها (آخر خنده)
اصول جالب شوهرداری به روایت فورجوک !
فال و طالع بینی
عزیزُم بیا فالت بگیرُم
فال حافظ | فال روزانه | طالع بینی | فال مصری | فال تاروت
فواید خنده
خنده تاریخ انقضا نداره !!!
مجموعه تخصصی فواید ، دانستنیها و رازهای خنده
حمایت میکنیم
+ شادی و کمک به دیگران ( مراکز خیریه )
آمار سایت
بازدید دیروز: 39076
کل بازدید: 511893685