دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

خاطرات خنده دار

  38183

به جون خودم نباشه به جون شوما مجنون اگه بود الآن از خط ایرانسل کوه میساخت!
بهش میگم چندتا خط داری؟!
صاف صاف میگه 32 تا!
من:(((((
اپراطور ایرانسل:|
خودش:))))))))))))))))))))))))))

  38150

عاقا از غرب تهران داشتم میرفتم تهرانپارس دو تا از دوستام نشوندم ترک موتور وسط راه دیدم نفر سوم نیست بهش زنگ زدیم گفت اول جاده که معکوس کشیدی افتادم زمین!!!
هیچی دیگه همونجا موند برگشتنی سوارش کردم
خخخخخخخخ

  38097

رفتم ثبت نام کردم واسه گواهینامه،جلسه اول کلاس ساعت2شروع میشدمن ساعت2/10دیقه رسیدم،درزدم رفتم تودیدم یه سرهنگ اخموبا40نفرتوکلاسن،تارفتم بشینم گفت10دیقه دیراومدی بروفردابیا!مام باعصبانیت کلاسوترک کردیم...فرداش ساعت5دیقه به2سرکلاس بودم،ساعت شد2سرهنگه نیومد!منم پاشدم درکلاسوقفل کردم(افکارشیطانی درمن رخنه کرده بود)!!همه هاجوواج مونده بودن.آقاسرهنگه اومدچندباردستگیره دروبالاپایین کرددیدبازنمیشه درزدمنم گفتم کیسته!(اون طنزرویادتونه؟همون موقع بود)گفت این مسخره بازیاچیه دروکی قفل کرده؟گفتم سرهنگ5دیقه دیراومدی بروفردابیا:-)کلاس پاره شدازوسط،تازه دوزاریش افتاد!گفت کاری میکنم تا1سال بهت گواهینامه ندن،گفتم پس برودیگه نیا:-)آقابعدنیم ساعت دروبازکردم...آتش انتقام درمن فروکشید:-)انقدم رابطش باهام خوب شد...

  38090

یروز از مدرسه برگشتمو اومد پشت سیستم 4 جوک طبق معمول اون صفحه که میگه شما برنده شده اید هم باز شد .داداشم بشت سرم بودو منم خبر نداشتم یهو داد زد مهراااااااااااااااان تو برنده شدیییییییییییییییی.منم مث جن زده ها یهو برگشتم .باز داداشم داشت میگفت تو برنده شدی من که فهمیدم قضیه از چه قراره اصلا به رو خودم نیاوردم گفتم من که ندید پدید نیستم جایزشون بخوره تو سرشون مال خودشون بعد صفحه رو بستم یهو داداشتم شترق زدم تو سرم که چرا اینکارو کردی.از اون روزه هر بار منو میبینه یدونه میزنه تو سرم که چرا اینکارتو کردی.
تورو خدا یکی بیاد به این بگه قضیه از چه قراره

  38088

اقا یروز ماشین باباهه رو گرفتیم رفتیم بیرون بارن هم داشت میومد برگشتی جو مارو گرفت خواستیم کار خیری کرده باشیم دو تا مسافر هم سوار کردیم (به نیت کمک کردن)بعد 5 دقیقه دختره خواست کرایه بده گفت بفرما منم هول کردم .یه نفس عمیق کشیدم و با اعتماد به نفس گفتم خیلی ممنون نوش جان!!!چی!!نوش جان!!! خاک توسرت مهران با اون طرز حرف زدنت
دختره تا 5 دققه همینطوری داشت میخندید.
خو لا مصب هول شدم دیگه.بد کاری کردم سوارت کردم

  38086

خدااموات شمارم بیامرزه!!سال مادربزرگم بودموقع ناهارخواهرزادم اومدنشست پیشم،بهش نوشابه دادم میگه من ازاونامیخوام که صدامیده!(شیشه ای تشتکیا)خلاصه ازاون اصرارازمن انکاردیدم داره آبرومونومیبره...گفتم دایی اینم ازهموناس بازکن ببین!!آقاتادرشوبازکردانگشتموکردم تودهنم صداتشتک درآوردم(یادتونه:-))تاحالاانقدذوق نکرده بود،هی درنوشابروبازوبسته میکردمام به جای فاتحه شیرین کاری میکردیم صداتشتک درمیاوردیم...لپم خون مردگی شدتانوشابشوخورد. به خواهرم میگم چرااین بچه انقدخنگه میگه حلال زاده به داییش میره!!هیچی دیگه،بدون مقاومت قانع شدم:-) خوخواهرمن واس چی ازضرب المثل سواستفاده میکنی! پیشنهادمیکنم هیچوقت ازخواهرزادتون انتقادنکنید...لعنتی تف سربالاس...

  38084

من نمیدونم چرا هر کی میاد از دوران سربازیش تعریف کنه میگه ما مسئول فلان بخش بودیمو نمیدونم مننشی سرهنگ بودیمو دفتر دار بودیم.اصلا نگهبان نبودیم پس کی نگهبان دستشویی ها بود؟؟؟
شماهم از اینا تو فامیل دارین؟

  38072

بادوستام بيرون دانشگاه بوديم يكي از دختراي دانشگاه اومد:يهو ديديم پريشونه اومد پيش ما ازمون پرسيد شما ماشين منو نديد همين جا پاركش كردم نيست!!!!!!!!!
منم گفتم همون ماشين خوشگله شاسي بلنده رنگ قرمزه اسپرتم بود و ميگي
دختره بايه حالت خوشحالي ويه لب خند زد گفت :اره اره
منم گفتم نه ما نديديم
اونم هرچي از دهنش دراومد به ما گفت و رفت
نميدونم چرا اين مردم ديگه اعصاب شوخي ندارن

  38067

دوستم زنگ زده ميگه علي هر كاري ميكنم نميرم تو نت منم هرچي بهش گفتم درست بود من پاشدم رفتم خونشون هركاري كردم نرفت تو نت
گفتم مودمت سالمه گفت مودم چيه؟؟؟
رفتم پشت كيسش ميبينم اصلا سيم تلفنو وصل نكرده اصلا اين مودم ندارههههههههههههه؟؟
يعني بايد افتخار كرد به همچين دوستي بايد اشك شوق ريخت

  38065

عــاقــا چند سال پیش با خانواده و فک و فامیل محترم جمیــــــعن(جمیعا؟!) پاشدیم رفتیم شــهربــــــــــازی، خلاصـــه با بچه های عمو و عمه و خاله و... رفتیم که بلیت بگیریم برا سوار شدن وسایل بازی(بچــه های رِنـج ســنی16تا22بودیم) پسر عمــوم که از همه ما بزرگتر بود و یه جورایی حکم سرگروهمـون رو داشت به ما گــُف:بچــه هــــا بـ نظرتون کدوم وسیله رو سوار بشیم کـیفـ و حــالش اَ هـــمــه بیشتره؟؟؟؟؟؟ منم کـ عشـــقــه "صندلــی پرنده" بودم(آیا شمــآ از این وسیله در شهربازیه شهرتان دارید؟!داشته اید؟!یا خواهید داشت؟! اَصـــن ایـــنـا بــه مــن چــــه.!) خــلاصه منه زلیــل مــرده یــهـــو جــوگـــیر شــدم و گفتــم:بــچــــه هــآ بریــم "پـَـندلـــی سَــرَندِه"خــــعلــی حـــال میده...بریــم "پَنــدَلــی سَــرَندِه"...(0_o)
حالا نه 1 بار بلکه 2 سه بار پشــت سر هــم ریـپــیتـِش میــکــردم.! (^_^)
بچــه ها رو میگــویــی؟؟ وسایــل بازی رو گاز مــیزدن و
نامـــردا تا چدمـــاه بعــد هــروخـت مــنو مــیدیدن مــیگفتن:کــُـپـُـل بریم پَـندَلــی سَــرَنــدِه؟؟بریــم پـَـنـدَلــی؟؟؟(^_-)

  38064

روي صندلي دانشگاه نشسته بودم كه دوستم اومد يه كتاب داد بهم گفت اينو بگير من الان مير مو ميام اقااااااامنم كتاب وگرفتم اونو باز كردم ديدم كتاب فرانسوي منم يكم هميجوري داشتم نگاش ميكردم كه هركي از اونجا رد ميشد چپ نگا ميكرد ميخنديد منم هميجوري درحال نگاه كردن بودم كه يهو استادم اومد گفت يه روز توعمرت خواستي درس بخوني كه اونم كتابو برعكس گرفتي
منOLo
خاك برسر دوستم با اين كتاباش

  38062

رفتم نانواي نان بخرم فقط من اونجا بودم بعد يه دختره اومده ميگه:كي اخره
من يكم اينور اونورمو نگاه كردم دچار بحران شخصيتي شدم برگشتم oLO

  38059

آقا تو کلاس ما جزو بچه زرنگا بودیم!
سر زنگ فیزیک آق دبیر یه مسئله رو تخته نوشت و یکی از بچه هارو صدا زد بیاد حل کنه!
منم داشتم روش فکر میکردم ولی لامصب نمیتونستم حلش کنم!
خلاصه طرف رفت پا تخته نتونس حل کنه!
آق دبیر عصبانی شد داد میزد خاک تو سرت گوساله نفهم,پس موقع درس دادن حواست کجاس?,یک چک و لگدی هم بهش زدو کلی جلو بچه ها خوردش کرد! بعد از کلاس انداختش بیرون به نماینده هم گفت این پسره تا آخر سال دیگه سر کلاس من نمیاد!
بعد خیلی خونسرد منو که مثلا شاگرد اول بودم صدا کرد برم حلش کنم!
رفتم پا تخته هرچی محاسبه میکردم جواب بدست نمیومد!
آق دبیر بالبخند اومد جلو گفت آخه عزیز من این که کاری نداره گچو ازم گرفت مشغول حل کردن شد که متوجه شدم گیر کرد,چن دقیقه خیره شد به تخته,بعد خیلی شیک و مجلسی رفت کتابی که ازش سوالو درآورده بود نگاه کرد بعد از تو کیفش گام به گام در آورد بعد اومد حلش کرد!
همون موقع زنگ خورد سریع وسایلشو جمع کرد رفت!

  38056

بابا یه روز از طرف تیممون (شهرداری ابادان) رفتیم اندیمشک.5 نفر بودیم.اغا ما دنبال دستشویی می گشتیم که ی هو رفتیم داخل مدیریت اون پمپ بنزین.چشتون روز بد نبینه دو تا مرد هرکولی اومدن جلو ما ما هم پا به فرار گذاشتیم و دیگه دنبال دستشویی نگشتیم!!!!!!!

  38051

نمیدونم چرا بعضی وقتها بعضی تعارفها رو اشتباه میگم!
طرف میگه خسته نباشید! من میگم زنده نباشید! طرف اول متوجه نمیشه میره ده قدم جلوتر وامیسته برمیگرده میبینه نیستم,میره!
طرف میگه قابل نداره نا خودآگاه میگم صاحبش قابل نداره!
اولش متوجه نمیشه ولی چن لحظه بعد میفهمه سرشو میاره بالا میبینه نیستم!
اگه همین طوری پیش بره و این اشتباها بیشتر شه باید مثل آدمخورا برم تو جنگل و دور از اجتماع زندگی کنم!