دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

خاطرات خنده دار

  38874

چند وقت پيش سر كلاس فيزيك ( يه معلم داريم ديوانست) معلم گفت كه تخته خيلي كثيفه پاكش كنيد
يه بچه ها رفته يه دسته طي با سطل اب برداشته اورده داره تخته رو پاك مي كنه.؟!؟!
فكر كن با طي تخترو پاك كني!!!!
اونوقت معلم ميگه باريكلا چه خلاقيتي!!!!

  38854

آقا ي راننده بود تعريف ميكرد:
ي روز يه دربستي بم خورد 4 تا زن كه چن تا بچه هم داشتن
اين توله سگا هي ورجه وورجه ميكرد و پيرهن و موهامو ميكشيدن
من چيكا كردم؟
شيشه ماشين رو بستم و يه شيمياي بي صدا اما خوش بو انداختم
... اين بو كه پيچيد از مامانشون شكايت كردم و گفتم خواهر من اين بچه هاتون چيكار كردن؟؟ بو ورداشت ماشينو
حالا اين مامانا بچه هاشون رو هي ميزدن
دلم خنك شد بخدا

  38853

داشتم با خانمم تو بازار راه میرفتیم چشم افتاد به یه شیرینی فروشی و رفتم ببینم چی داره با کله رفتم تو شیششD:
خانمم:خخخخخخ
بعد خانمم اومد ببینه چی داره خودشم با کله رفت تو شیشه D:
هیچی دیگه مشتریا تو مغازه نیششون باز بود که یهو یه مرده دیگه اومد با کله رفت تو شیشه D:
رفتم به مغازه داره گفتم بهت تبریک میگم شیشه هات خیلی تمیزن D:

  38848

وقتی کلاس دوم ابندایی بودم یه بار قرار بود خانوم معلم دفتر ها رو نگاه کنه هر کی دفترشو نیاورده بود یا کامل نبود رو هم بعد از کمی نصیحت خشن به در بکوبه و از کلاس بیرون کنه. بالاخره همه دفتر ها رو بردیم سر کلاس که دیدیم یکی از بچه ها بغض کرده و الانه که منفجر بشه . بهش گفتم چی شده؟ گفت دفترمو خونه جا گذاشتم . میخواستیم تصمیم گیری کنیم . برا خودمون پنج بعلاوه یکی شده بودیم که بیا ببین. داشتیم فکر میکردیم که ناگهان معلم پاچه گیر ما اومد از همون اول شروع کرد به دفتر نگاه کردن.
وقتی داشت دفتر هارو نگاه میکرد یه دفعه همون پسره شروع کرد به گریه کردن . معلمه گفت چرا داری صدای گاو در میاری بچه ؟ ‍‍‍‍‍‍گفت خانوم دفترمونو نیاوردیم. معلمه شبیه شمر زل جوشن اومد گفت چی زر زدی ؟ بچه که دیگه داشت علاوه بر صدای گاو صدای شتر مرغ هم در میاورد گفت : یعنی آورده بودم خانوم یکی از بچه های اون شیفتی از رو میزمون ورداشته.
منو دو سه تا از بچه ها هم دیگه آخر مرام و معرفت شدیم و گفتیم : بله خانوم راست میگه ما دیدیم ... خانوم معلم هم گفت باشه قبول کردم ولی باید فردا دفترو بیاریش و گرنه .... پسره گفت چشم خانوم میرم از اون یارو میگیرمش .
روز بعد شد و دیدیم بله اون رفیق ما دفترش دستشه و خوش خرم داره میاد سر کلاس ما هم خیالمون راحت شد. معلمه اومد و همون اول گفت دفترو کجا بیدا کردی؟ بچه گفت : هیچی خانوم دیروز تو خونه جا گذاشته بودیم ورداشتیم آوردیمش .!!!
معلمه بدون هیچ صحبتی ما چند با مرام رو شدیدا نصیحت کرد.......

  38837

یه بارماشین داداشمو پیچوندم رفتم بیرون داشتم دنبال جای پارک میگشتم که ناچارا واردیه کوچه بن بست شدم. ماشینوپارک کردم رفتم کارمو انجام دادم برگشتم سوارماشین شدم خواسم سروته کنم دنده عقب گرفتم رفتم رو یه پل،همینطورکه میرفتم عقب یه صدای ضعیفی به گوشم خورد ازآینه نگا کردم دیدم چیزی نیس دوباره رفتم عقب صدا بیشترشد!!یکی داشت فحش چیزدارمیداد!پیاده شدم دیدم یه گداهه نشسته(معلول بود)تکیه داده به دیوار،سپرماشین رفته بودتا زیرگلوش بدنشم کلن زیرماشین بود...داشتم کلشوقطع میکردم:-))سوارشدم سریع رفتم جلو...خولامصب مگه روکاناپه نشستی...5چوق بهش دادیم تاولمون کرد...خو ندیدمش

  38826

سوتی که منجر به افتادنم شد :)))))))))))))))))))))))
استاد دانشگامون میخواست مثال بزنه که کار ماشینی سریعتر از کار دستی انجام میشه:
گفت مثلا من تا دیروز، روزی 2 تا کفش دستی میدوختم، بعد از ماشینی شدن تونستم روزی 100 تا کفش بدوزم
-منم بلند گفتم: دنیا رو میبینید استاد، تا دیروز کفاش بودید امروز شدید استاد دانشگاه...
تازه فهمیدم چه گندی زدم :|

  38825

چن سال پیش یه مخاطب داشتم ینی سوژه...تولدش نزدیک بود منم افکارشیطانی درونم رخنه کرده بود... کلی گشتم یه جفت کتونی میخی پیداکردم،ازاون زردوقرمززشتا. کادوکردم دادم بهش برگشتم خونه منتظرانفجاربودم ولی لعنتی به روی خودش نیاورد!!!چن ماه بعدش تولدم بود واسم کادوگرفته بود رفتم ازش گرفتمو شادو مسروربرگشتم.کادوروباز کردم با دیدنش شک عصبی بهم واردشد!! لعنتی واسم گل سروکیلیپس خریده بود...هیچی دیگه تا یه هفته هرروز در به در کدئین بودم...

  38823

یه بار شوهر خالم مریض شده بود نافرم،رفته بود زیر پتو فقط نوک پاش بیرون بود
خالم اومد بالا سرش گفت: مقصود جون،بلات تو سرم بهتری؟میخای برات اویشن دم کنم؟
مقصود خان ازون زیر پتو گفت؟ها،درست کن
یهو خالم گفت:چه خبرته همین الان درست کردم که
بیچاره مقصود در سکوت سعی کرد بخابه
خخخخخخخخخ

  38820

يه روز امتحان رياضى داشتيم منم هيچى نخونده بودم، ميخواستم زنگ بزنم به رفيقم بياد باهم بريم مدرسه موبايلمم شارژ نداشت، گوشى خونه رو ورداشتم و از استرس زياد شماره خودمو گرفتم، بعد بدو بدو رفتم سمت گوشيم، فک کردم رفيقم از خونش زنگ زده (شماره خونمونو سيو نکردم تو گوشيم) گوشيو ورداشتم هى ميگم: الو، الو
گوشيم رو نيگا ميکنم ميگم اين چرا حرف نميزنه؟ نکنه طوريش شده؟
بعد گوشى خونه رو نگا ميکنم ميگم اين چرا انقد الو الو ميکنه؟
اصن يه وعضى بود.
تازه بعد 20 ديقه دوزاريم افتاد قضيه چى بوده و سر امتحانم همش داشتم ميخنديدم
همچين آدم خود درگيريم من!!

  38808

پسر دخترخالم ۵ سالشه، يه هفتس به پدر مادرش گير داده لارجرباکس ميخوام فکر ميکنه اسباب بازيه :)))

  38806

رفتم محل فک و فامیلامون اومد بودن مهمونی بعد هی همه حرف میزدن از همه چی میگفتن ی دفه من ب زن عموم گفتم:زن عمو من گوشی ندارم تو چرا بم اس نمیدی؟ی دفه گفت شمارت بده تا از این ب بعد بت اس بدم!!! بعد فهمید چی گفته ی نگاه سرزنشگری بهم انداخت.. منو میگی مبل میرفت تو دهنم!!

  38804

رفته بودیم مسافرت خااااانوادگی بعد ی جا عموم داشت تعریف میکرد ک حدودای سال پنجاه.5تومن خیلی بود اندازه 20000 تومن الان بود رفتم ی ساعت گرفتم 5 تومن خیلی هم خوشگل بود بعد تو را ک داشتم میومدم با دونفر بحثم شد.دعوام شد (ی دفه من گفتم عمو حتما 2 نفر هم اون موقع 4 نفر بود)!!!
هیچی همه خانواده محترم دست ب یکی کردن منو بدون کرایه تو شهر غریب ول کردن اومدن خونه...

  38798

آغا ب جون خودم استادمون تعریف میکرد ک ی جایی تو دانشگاه دیگری(آروم میگم:دانشگاه دخترانه فنی)
ی بار ک داشتم با ماژیک ابی و قرمز مینوشتم ی دفه ی بنده خدایی پرسید:استاد چرا با ماژیک آبی مینویسید؟خیلی هم جدی!!!!
خودم میدونم خنگم ولی میدونم نه در این سطح

  38767

اون جوونیام کلا بچه مثبت بودم و دخدر بازی نمیکردم برا همین زنگخورم نداشتم ولی کم نمیاوردم که گوشیمو الکی در میاوردم وسط خیابون با یه دخدر حرف میزدم یه حالی میداد چون آخرش میگفتم آره عزیزم منم خیلی دوست دارم و برات میمیرم D:
ملت قیافشون اینجوری بود :lll
ینی یه همچین آدم خوددرگیر و عاشقی بودم من :))

  38733

عاغا من یه روز با دوستم رفتیم بیرون بعد به من گفت بیا بریم داروخونه من میخوام یه شربت بخرم!!رفتیم به خانمه که اونجا بود میگه ببخشید شربته melin میخوام!
خانومه:جانم؟؟melin؟؟نداریم عزیزم
دوستم:نه من خودم اومدم ازتون خریدم(حالا جلوی کلی آدم که تو داروخونس)
یه خانم دیگه اومد اون یکی گفت شربت melin داریم؟؟؟یه ذره تعجب کرد و گفت melin نه اما ملین داریم(molayen)
هیچی دیگه کل داروخونه داشتن هلیکوپتری میرفتن از دست این دوست من!