دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

خاطرات خنده دار

  41351

اوايل همين ترم بود كه يكي از همكلاسيهام چندروزي گير داده بود كه ميخوام باهاتون صحبت كنم منم همش مي پيچوندمش كه بيشتر بياد سراغم بلاخره يه روز اومد حرفشو بزنه...
منم به خودم مغرور شدم وسط حرفش پريدم گفتم من قصد دوستي يا ازدواج با كسي ندارم !!
خجالت كشيدو گفت شما كه خيلي خوبيد ولي من ميخواستم با دوستتون سحر بيشتر آشنا بشم...
منو میگی :|

  41349

تو دانشگاه يكي از دخترا ازم سوال كامپيوتري پرسيد اونم نرم افزار paint!
منم يه كارايي با اين نرم افازر واسش كردم كه داشت شاخ در ميورد!
فكرشو بكنيد هنوز از اعجاز فتوشاپ خبر نداشت
خانما خواهشا اطلاعات كامپوتري رو ببرين بالا تا باعث نشه امثالي مثل من بيان تو 4 جوك واسه خنده بنويسن!

  41348

چند وقت پیش رفته بودیم بیرون (منو مادرمو خالم) خاله جان بنده ازبس که ترسو رانندگی نمیکنه مادره بنده هم مثلا اومد بگه رانندگی اسونه وقتی رسیدیم دم یه دور برگردون شروع کرد به اموزش و گفت ببین فریبا الان من با ارامش از اینجا دور میزنم تازه نگا الان این ماشینه هم کله تکون داد که ما بریم نگاه کن رانندگی خیلی راحته یهو زززززززززززارت زد به تیر چراغ برق منو میگی مردم از خنده بعد دیگه فکر کردم تموم شد خانم با کمال اعتماد به سقف دنده عقب گرفت دوباره زااااارررت حتی محکم تر از قبل کوبید به تیر چراغ برق من دیگه داشت نفسم بند میومد کف ماشین ولو بودم!! :دی

  41346

يك از فانتزيام اينه كه همه بچه هاي 4 جوك كه مطالب طنز مينويسن توي يه جمعي مثل عروسي باشم ، بگيم و بخنديم!
اي خدا چه حالي ميده
اصلا ميشه يه سريال ساخت!
اصلا خودم كارگردانتون!
بازيگران خودشونو اماده كنن در اينده تست قرار گرفته بشه!
اوه اوه من برم مامانم ميگه بيا شام!

  41344

هفته قبل انچنان بلايي به سرم اومد كه نگين و نپرسين!
رفته بودم خريد خونه رو بعد از گذاشتن بچه ها دم در مدرسه پیاده كرده بودم،خلاصه ماشين رو تو پاركينگ گذاشتم و سوت سوت زنان همه چيز رو تو اسانسور گذاشتم و اومدم تو و زدم اسانسرو رو كه يكهو...وييييييژ!يه سوسك اندازه كلاغ(!)تو آسانسور به پرواز دراومد!
حالا من داشتم جييييغ ميزدم و بالا پايين ميپريدم رو ميوه ها و شير و...(مگه ميرسيدم بالا؟!!)خلاصه رسيد به طبقه مون من همين طور كه جيغ ميزدم و بالا پايين ميپريدم و لباسهامو تكون ميدادم عين ديوونه ها اومدم بيرون و در آسانسور رو بستم و بعد دوديدم تو خونه!اينقدر حالم خراااب بود كه نگين!
٥دقيقه نشد كه همسايه مون زنگ خونه رو زد و با تعجب كيسه موز لهيده و شير پاره شده رو تو دستش گرفته بود و در اسانسور رو هم باز كرده بود كه اينها مال شماست؟كه يكهو سوسكه ويييييژ اومد تو خونه....
بقيه اش رو نگم بهتره :|

  41329

یه آژانس املاک تو محله ما هست فروشندش لکنت داره ازش خواستم 1 خونه ویلایی تو محله پیدا کنه بعد از چند روز از دانشگاه که اومدم گفت پیدا کرده و خواستیم بریم ببینیم
به هرحال مشغول دیدن خونه بودیم که از در و دیوار پلیس ریخت تو خونه ما هم شدیم گچ.
کاشف به عمل اومد که طرف از برادران زحمت کش قاچاقچی آب شنگولیه این بماند که چه وقتی رو برای حضور پیدا کردیم
ماموره اومده پرسیده اینجا چی می‌خواستید من خریدار آب شنگولی بودید ؟
گفتم خریدار خونه آقا بودیم نه آب شنگولی
حالا آژانسیه اومده با لکنت میگه ( با لکنت بخونید )
درسته آقاجناب مهندس خخخخخخخخخخ خر این خونه بودن
حالا جناب سروان محترم داشت زمینو گازمیزد
خوب مردک تو که لکنت داری از این همه کلمه باید سر خریدار گیر کنی ؟؟؟
مامور محترم هم تا آگاهی هی تکرارش کرد پشت بیسیم هم پشت سر هم برای همکاران تکرار میکرد
فکر کنم اگه شب رو نگهمون میداشتن احتمالا برام یونجه سفارش میدادن

  41327

عاغا ما 1 برادر داريم شيطون از من بزرگ تره.ما داشتيم با شورو اشتياق رقص اهنگ گان گام استايلو اجرا ميكرديم نگو داشته از لايه در فيلم ميگرفته!!!!
بعد گذاشت فيض بوك همه فاميلا هم لايك كردن از اون روز من شدم مهدي گان گايم!!!!!!!!
من:((((((((((((((((((((((((((
گان گام استايل:O
داداشم:)))))))))))))))))))))))))))))))
فاميلا =)))))))))))))))))))))))))))))))))))

  41316

راز بقا داشت حیوونا رو نشون میداد میگفت:
“شاید چهره این جونده ی برایتان اشنا باشد …
” مادرم گفت عهههه اره شبیه پسر منه! حمید کی ازت فیلم برداری کردند؟
من:|:|:|
جونور:))

  41310

بچه که بودم از خالم می پرسم: اینا چیه می ریزید تو گلدون؟
میگه : سم و کوده برا اینه که گلا بهتر رشد کنه!
این تو ذهنم می مونه و تبدیل به یک انگیزه میشه تا به دختر خالم که ازم کوچکتره سم ضد انگل بدم تا رشد کنه.:)
اون موقه ها از بیولوژیک خوشم می اومد اما بعده اینکه دختر خالم چند روز بستری بود فهمیدم زیادم علم به درد بخوری نیست و ... چطور بگم به درد نخوره دیگه اه

  41309

بد ترین خوابی که تا کنون دیدم!
اولاش خیلی خوب و رمانتیک بود. اونیکه دوسش دارم رو دیدم. داشت از یه فاصله ی نسبتا دور به سمتم می اومد. همین طور که نزدیک تر می اومد سرعتشم بیشتر میکرد و تند تر میدوید. دیگه تقریبا فاصله ای نداشتیم که ناگهان
یه آهنگ لایت پخش شد و تیتراز آروم آروم بالا می رفت. ناخودآگاه یاد این فیلمای لوس و بی مزه ایرانی افتادم که آخرش معلوم نیست چی میشه . خواستم بزنم زیر گریه اما فکر کردم باز خوبه وسطش آگهی ندادن...
هیچوقت فکر نمی کردم تحریما انقدر جدی باشه. حالا به احترام من 1 دقیقه سکوت کنید.
Start --- 00:00

  41306

بابای یکی از همکلاسیام دبیر ریاضیه یه روز که دبیر ریاضیمون تازه متوجه شده بود قضیه رو برگشته به دوستم میگه:فلانی{فامیلیش} فامیلی بابات چیه؟؟؟؟ که در اون لحظه کلاس بوووووووووم منفجر شد!!!!!!!! قربون دستت رو اون لایک کلیک کن ببینیم کار میکنه یا نه؟؟ اخه شنیده بودم خراب شده!!!!!

  41287

این خواهرم بود گفتم نابغه است؟
بچه گیاش توی یکی ازین برنامه کودکا فک کنم دزد عروسکها بود دیده بود که یارو چندتا ماده ی رنگی رو باهم قاطی کرده زده به صورتش کلی مو دراورده.....
اینم رفته بود اب هویج و زردچوبه و زعفرونو نمک و اب شیر وخلاصه هرچی تو خونه بود قاطی هم کرده بود بعدم دیده بود کف نمیده(چون اون که تو فیلم بود کفم میدادا حباب داشت) گرفته بود یه قاشقم پودر لباسشوئی ریخته بود توشششششش
یه مرغی هم تو خونه داشتبودیم پاهاشو بسته بود هی میمالید به اون قسمت پاش که مو نداشت هی میزدش میگفت کصافططططططط چرا مو در نمیاری عوضی اه اگه امشب کبابت نکردیمممممممم
مرغه قانقاریا گرفت طفلکی!!!!
گفتم نابغه است اونموقع12ساله اش بود.......

  41279

آقا با دادشم که دو سال از من بزرگتره دعوام شده بود خفن.چه بزن بزنی
دو سه روزی با هم قهر بودیم حرف نمی زدیم
یه روز سر سفره ناهار نشسته بودیم داشتیم ناهار میخوردیم من ماست خودم و گذاشته بودم سمت چپم اونم گذاشته بود سمت چپش. منم بیخیال داشتم غذام رو میخوردم و تلویزیون نگاه میکردم.نگو ما دو نفری داریم از یه کاسه ماست میخوریم تا جایی که ماست اون زود تموم شد و ماست من دست نخورده باقی موند.
دادشم یه نگاه به کاسه خودش ویه نگاه به کاسه من.یهو منم متوجه شدم چه سوتی دادم ترکیدم از خنده.اونم سگ شد خیال کرد از عمد این کارو کردم دوباره گرفتیم دعوا.د بزن.
بابا مامانم به زور مارو از هم جدا کردن.
کلا کسی اعصاب واسش نمونده

  41276

عاغا ی روز امتحان ریاضی داشتم ، وسطه امتحان گفتم یه شکلات بخورم ببینم تکلیفم چیه!
آروم از جیبم شکلاتو در آوردم پوستشو آروم باز کردم که صدا نده اومدم بخورم که یه مراقبه 4 نعل دویید و دست و چسبید که گرفتمت.
من :|
2 تا مراقبه دیگه هم دوییدن می گن دستت و باز کن تقلب و ضمیمه کنیم به ورقت :|
من :|
باز کردم دیدن یه شکلاته له شده کفه دستمه :|
مراقبه:شکلاته که!
من: عه؟ شوخی می کنین؟
یه سالونه امتحان زد زیره خنده! اونام از سوتی که داده بودن دست از پا دراز تر برگشتن سر جاشون...

  41275

امروز سرکلاس بیولوژی داشتیم در مورد انواع عنکبوت حرف میزدیم بعد یکی از بچه ها گفت یه عنکبوت گنده دیدم ایییین هوااااااا...بعد من یهو گفتم خو عنکبوته نیشت میزد "هری پاتر" میشدی....
یعنی به همین زیبایی من "مرد عنکبوتی" رو با هری پاتر اشتباه گرفتم و...
من :|
کلاسی که از خنده منفجر شده بود D:
هری پاتر :|
مرد عنکبوتی :|
اون عنکبوت گندهه ;)