دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

خاطرات خنده دار

  41438

عاقا ترمای اول استادمون افتاد رو فازنصیحت گفت هرکی پدرش کارگره خجالت نکشه باافتخاربگه پدرمن کارگره منم واسه اینکه چیزی گفته باشم گفتم استاد یه حدیثی هست که میگه بر دستان کارگر باید بوسه زد نمیدونم کدوم کصافطی از ته کلاس تندتند داد میزد و میگفت من کارگرم من کارگرم این وسطم در ودیوار بود که گاز زده میشد (به افتخارکارگرای عزیز بزن لایکو)

  41436

یه بار بابای من میخواست بره حموم دیدم 45 دیقه نیستش فکر کردم رفته حموم بعد 45 دیقه از دستشویی اومد بیرون بهش گفتم هنوز حموم نرفتی؟گفت اونم میرم!!!!
یعنی یه سریال شروع شده بود تیتراژ اولش رفت دستشوویی تیتراژ پایانی برگشت!
هنوزم که هنوزه حیرونم

  41431

یادش به خیر
یه اسباب بازی داشتیم یه محفظه ی پر از آب داشت و کلی حلقه های رنگی توش بود و یه دوتا چیزی شبیه نیزه هم توش بود.بعد دوتا کلید داشت که وقتی میزدی حلقه ها میپریدن بالا و باید مینداختیمشون تو اون یارو نیزه ها...
ههههییییی یادت به خیر بچگی

  41414

داشتم خیر سرم بعد عمری درس میخوندم،بعد نمیدونم چی شد خواستم یه فکری کنم که بعد از فارغ التحصیل شدنم تو طرح کار نکنم و برم یهو واسه تخصص(الان فهمیدین میخوام پزشک بشم یا بیشتر توضیح بدم؟)
فک کردم مثلا میتونم یه ازدواج سوری کنم که یهو یاد فرار از زندان و مایکل اسکافیلد افتادم(الان فهمیدین من فرار از زندان رو دیدم؟البته افتخار نیستا)و باز یهو یاد اون قسمت افتادم که بلیک میره سراغ زن سوری مایکل و باز یهو رفتم عمق سانسور صداسیما...(تازه میفهمم با دیدن فیلمای دوبله کجاهارو که از دست نمیدیم)
یعنی من اینطوری درس میخونم...اصلا تمرکز فوران میکنه از من...اگه بخت یار باشه از این فورانات رو باز براتون تعریف میکنم...
با تچکر

  41412

بعدچندسال یکی ازبچه هاروتوخیابون دیدیم احوالپرسی واینا یه ماشین گرفتیم حرکت کردیم,این رفیق ماگف دانشجویی?گفتم نه دارم پیش میخونم,همون.لحظه راننده گف اقا دانشجویی?گفتم نه حاجی پیش دانشگاهی ام,یه نیگاه باهوش اندرخنگ انداخ گف اقای پیش دانشگاهی منظورم اینه که خیابون دانشجومیری?
خومنظورتودرس بیان کن,ابرومون رف:/

  41405

امروز داشتم بر میگشتم خونه دیدم یه پسره داره با صدای بلند با تلفن حرف میزنه و دعوا می کنه.
یهو دیدم گوشیشو قطع کرد دستاشو با عصبانیت اورد بالا که مثلا گوشی رو بکوبه زمین، چند لحظه مکث کرد گوشی رو گذاشت تو جیبش یه لگد زد به سنگای روی اسفالت...
خوب وجود نداری چرا حرکت میزنی برادر من؟
والااااا...
=))))))))))

  41397

چن وخ پیشا بابام اومد سراغم ک ببرتم کلاس.تا حاضر میشدم کیفمو گرفت گذاشت رو صندلی جلو ماشینو رفت سر کوچه واساد منتظرم.منم بعد از کلی
بدوبدو حاضر شدم و رفتم سر کوچه.
درو باز کردمو کیفمو از صندلی جلو برداشتم تا بذارمش عقبو خودم جلو بشینم.
همون موقه بابام داشت با تیلیفش میحرفید.
در و بستمو دیدم بابام چنان گازداد رفت ک کلی گردو خاک وشن وماسه و اجرو تیراهن و...رف توچشام(منم چشام درشت!) خلاصه مثه خرده بقیه پول نون سنگک 10 دقه درو دیوارو نیگا میکردم بعد بابام باعصبانیت زنگیده میگه کجا رفتی تو!؟!؟
من!!!!!!
بابام!!!!!
خرده بقیه پول نون سنگک!!!!!

  41391

تو پارک منتظر دوستم بودم ( نسبتا خلوت بود )گوشیم شارژش تموم شده بود ساعتم نداشتم . یه دختره داشت از همونجا رد میشد ازش پرسیدم ببخشید خانم ساعت چنده. گفت: برو بابا .حتما بعدش می خوای بپرسی کتاب بینوایانو خوندی بعدش مانتوت چقدر قشنگه از چه رنگی خوشت میاد این چیزا دیگه جواد ( همون خز ) شده. اینجوری شدم O : گفتم: نه همون ساعتو اگه میشه لطف کنید بگید کافیه.

  41390

اسم دبیرستانمون شهید روشندل بود
یه روز توی اتوبوس یه خانمی رو دیدم چهره اش خیلی اشنابود..
بالاخره طاقت نیاوردم ازش پرسیدم---خانم شما قبلا روشندل نبودید؟؟؟؟
گفت جااااان؟؟؟؟نه بخدا من همیشه بینا بودم!!!!!

  41389

سر کلاس یه کلاس خفن سرنوشت ساز داشتم کنفرانس میدادم و استاد گفته بود کلاس کاملا در اختیارته و میتونی با هر بی نظمی بر خورد جدی بکنی، وسطای کنفرانس یه صدای ویبره تو مخی اعصابمو خط خطی کرد منم یهو جو گیر شدم گفتم موبایل هر کسی هست خودش بره بیرون چند ثانیه سکوت بود و صدای ویبره، یهو با حالت عصبی داد زدم موبایل کیه؟ که دیدم دوستم با چشمو ابرو و ادا اصول گفت خفه شو مال خودته...

  41382

آخی یادش بخیر دوران کودکی ما دهه شصتی ها . الان .....
ولش با گودزیلاهای امروزه نمیشه در اوفتاد میخورنت
میخوام برای اولین ارسالم یادی کنم از اون دوران ... یادتون هست اینا رو
... آقای سکسکه ... الفی ... آلیس ... آن‌شرلی با موهای قرمز ... ای‌کیوسان ... بامزی خرسه ... پت پست‌چی ... بنر سنجابه ... بالتازار و زبل‌خان ... دامبو ... پلنگ صورتی ... پسر شجاع ... خانوم کوچولو ... گوریل انگوری ... شیپورچی ... یوگی ... تام و جری ... جیمبو ... چوبین ... حنا دختری در مزرعه ... خپل ... خانواده‌ی دکتر ارنست ... رابین‌هود ... فوتبالیستها ... کایوت ... گالیور ... مارکو پولو ... لوک خوش‌شانس ... گربه‌سگ ... ملوان زبل ... معاون کلانتر ... آقای نجار و وروجک ... پت و مت
چقدر کارتون دیدیم فکر نمیکردم
تو آره با تو ام ، تو چندتاش یادت میاد؟
..... یاد باد آن روزگاران یاد باد ......

  41380

عاقا ما یه روز واستاده بودیم سر میدون گاز که تاکسی بگیریم بریم شهدا
حالا هی تاکسی میومد بهش میگفتیم فلا جا هی میخندیدن میرفتن.
ما یکساعت تو آفتاب داشتیم می مردیم ملت شوخشیون گرفته بود.
تا یه بار فهمیدیم هی دارم اسم اهمین میدونه که الان واستادمو میگم.
تازه دوزاریم افتاده چرا ملت میخندیدن :| :( :)

  41375

يكى از سرگرمى هاى من و چند تا از فاميلاى ديوونه تر از خودم اين بود كه، شبا حدود ساعت ٢ با ماشين ميرفتيم تو خيابون. بعدش هر كسى رو كه ميديديم، خيلى يواش، همونطور كه تو ماشين بوديم، از كنارش رد ميشديم و به صورت كاملا هماهنگ و منسجم، تا كمر از شيشه آويزون ميشديم و تا حدى كه توان داشتيم جيغ ميكشيديم. حالا شما تصور كنيد كه چى به سر اون بدبخت ميومد!!!!!

  41374

عاغا از مدرسه برمیگشتیم یه پسری خوش قیافه شونش خورد به رفیق ما اصلا هم برنگشت ببینه این رفیق ما دختره پسره موجود زنده س گف ببخشین حالا این دوست ما از دم مدرسه نیشش باز و هییییییی می گف این به من گف ببخشین هرچی می گفتیم باشه بابا مگه ول می کرد تورو خدا بی شوهری مردمو به چه چیزایی دلخوش میکنه

  41368

والا ما بچه بودیم مامان بابامون نفهمیدن کی درس میخوندیم!!
یه بار هم نگفتن بشین درستو بخون..
حالا نگا کن این دهه هفتادی هشتادیا....
درس خوندنشون از ترس مامان باباشونه...
البته ما اون موقعا اینترنت نداشتیم.. لبتاپ نداشتیم ...کلا یه کتاب همدم ماها بود...
بدبختایی هستیم ما دهه شصتیا :(