ما یه فامیل داریم ..خانوادگی گودزیلا هستن ..
یه گودزیلای چهار ساله هم دارن که پسره ..
حالا تو عروسی یکی از فامیلامون این خانواده ی گودزیلای محترم تشریف داشتن ..
بعد گودزیلا کوچیکه هی دور و بر من میپلکید ..
هر جا میرفتم میومد ..
هی مپرسید میدونستی من جیگرم ؟؟؟؟منم گفتم آره عزیزم ( نمیدونستم که گودزیلاست )
بعد پرسید میدونستی من عسلم ؟؟؟بازم گفتم آره عزیزم ...
بعد یهو جیغ کشید پس چرا به من نگفتی ؟؟؟!! بیشعور ..آشغال ..همراه با گریه جیغ و داد میکرد چرا نگفتی !!!!
تا آخر عروسی فقط گریه کرد ...تا آخر مراسمم گفت چرا به من نگفتی من جیگرم ..چرا به من نگفتی من عسلم ..اصلن تو از کجا میدونستی ..!!!!
**من نمیگم شما بگین ...فکو فامیله داریم ما ....
فک و فامیله داریم
به مادرم گفتم شب مغز منو نخور ... شام بخور
گف من مغز گوسفند رو برا شام خیلی دوست دارم ...//:
دیشب بابام داشت اخبار میدید بهش گفتم:
بابا میدونستی خر میتونه از پله ها بالا بره ولی نمیتونه از پله پایین بیاد؟
گفت: خودم دیدم دیروز از پله ها اومدی پایین!
بیخودی شایعه سازی نکن
#مهر پدری•_•
دیشب بابام داشت اخبار میدید بهش گفتم:
بابا میدونستی خر میتونه از پله ها بالا بره ولی نمیتونه از پله پایین بیاد؟
گفت: خودم دیدم دیروز از پله ها اومدی پایین!
بیخودی شایعه سازی نکن
#مهر پدری•_•
آقا ما یه خانواده ی فامیل نسبتا دوری داریم که یه دختر هشت ساله به اسم مریم دارن و تو تهران زندگی میکنن ...
یدفعه رفتیم خونشون ؛ حالا دخترشون مریم هی چپ میرفت راست میرفت باد شکم میداد بیرون ..
مینشست باد شکم میداد بیرون ...میوه میگرفت باد شکم میداد بیرون ...مامان و باباشم با صورتی قرمز تر از قرمز نظاره گر بودن ..
خلاصه هر یه دقیقه یک الی 4 باد میداد بیرون ...وقتی دیگه هممون حالت تهوع گرفته بودیم ..مامانم که خیلی صبوری کرده بود گفت :مریم جان یه خورده نگه دار خودتو ..حالمون به هم خورد ..
حالا جواب مریم خانم گودزیلا :خاله جان مگه کار بدی میکنم ..چیه مگه ..اسید معده س دیگه ..مامان و بابامم تو خونه همیشه اسید معده شونو خالی میکنن ..اصلن ما هممون هر روز اسید معده خالی میکنیم :) حالا قیافه ی مامانو باباشو تصور کنین ..
مامانش ــــــــــ:)
باباش ـــــــــــ:)
ماهم دیگ هیچی دیگ ..
روده بر شدیم از خنده ...
آقا ما یه خانواده ی فامیل نسبتا دوری داریم که یه دختر هشت ساله به اسم مریم دارن و تو تهران زندگی میکنن ...
یدفعه رفتیم خونشون ؛ حالا دخترشون مریم هی چپ میرفت راست میرفت باد شکم میداد بیرون ..
مینشست باد شکم میداد بیرون ...میوه میگرفت باد شکم میداد بیرون ...مامان و باباشم با صورتی قرمز تر از قرمز نظاره گر بودن ..
خلاصه هر یه دقیقه یک الی 4 باد میداد بیرون ...وقتی دیگه هممون حالت تهوع گرفته بودیم ..مامانم که خیلی صبوری کرده بود گفت :مریم جان یه خورده نگه دار خودتو ..حالمون به هم خورد ..
حالا جواب مریم خانم گودزیلا :خاله جان مگه کار بدی میکنم ..چیه مگه ..اسید معده س دیگه ..مامان و بابامم تو خونه همیشه اسید معده شونو خالی میکنن ..اصلن ما هممون هر روز اسید معده خالی میکنیم :) حالا قیافه ی مامانو باباشو تصور کنین ..
مامانش ــــــــــ:)
باباش ـــــــــــ:)
ماهم دیگ هیچی دیگ ..
روده بر شدیم از خنده ...
داستانهای منو گودزیلا
یه گودزیلا داریم پسر 5/5 ساله ابر گودزیلاست( پسر داییمه)
1- یه بار بردیمش براش بستنی بخریم با ماشین بعد ماشینو پارک کردم تو ایستگاه اتوبوس(خوب حواسم نبود بس که عر زد) بعد پلیس اومده جریمه بکنه این گودزیلا هم انواع فحش قوام درجه دو، بیشرف، کثافط رو به پلیسه داد
2- هفته قبل وسط مهمونی افتاد دنبالم که شلوارمو بکشه پایین که خوشبختانه دم دستشویی موفق به اینکار شد که دور از پذیرایی بود ولی تو دستشویی بودم گفت چیکار میکنی برا انتقام گفتم دارم برات غذا درست میکنم ولی بعدش داد زد گفت آرمان داله پی پی میخوله
3- همه منو انداختن جلو که برم باهاش تو حیاط فوتبال بازی کنم( به قول رحمت تو پایتخت : همیشه کارای سختو میدن به من ) منم رفتم ( چاره ای نداشتم ) بعد خواست مثلا خودشو تعویض کنه گفت : من کیانم مثلا رفتم بیرون کیان خوشتیپه اومد تو بازی
بعد از من پرسید : کیان خوشتیپه، خوشتیپه؟ گفتم آره
پرسید خوشگله ؟ گفتم اره
پرسید : دخترا دوسش دارن ؟ منم به نشانه ی انتقام سخت توپو زدم تو دهنش ( فهمیدید فوتبالم خوبه یا تو اونجاشم بزنم )
البته این فقط یه سیلی محکم بود
این جمله آشناست؟
یه شوهر عمه دارم بنده خدا چند سال پیش تو چهارشنبه سوری رفت بیرون سوپری یهو یه چی انداختن جلو پاش چشش خونریزی کرد دیگه خلاصه از اون به بعد چشماش ضعیف شد درحدی که درحد آدمای کور میبینه . آقا اینا یه روز اومدن خونه ی ما بعد عمم هم داشت طبق معمول آه و ناله میکرد که چقد بدبخته و پیر و فلانه . مامانه ما هم چادر گذاشته بود، یهویی یه کاره عمم برگشت به مامانم گفت اکرم خانوم چرا چادر گذاشتی این (شوهرش) که هیچی نمیبینه... ینی چند دیقه نشد یهو شوهر عمم گفت چقد چشای اون خانومه
(تو تلویزیون)قشنگه ...( لازم به ذکره آقا از تی وی ۷، ۸متر فاصله داشت )
عمم هم امونش نداد ...تا میخورد فوشش داد D:
فک و فامیله پت و مته داریم؟
تمام فک و فامیل جمع بودیم از کوچیک تا بزرگ
خالم نامزد بود رفت دسشویی خییلی طول بر اومد بیرون مادر شوهرش بهش گفت عروس گلم چرا طول کشید خواس بگه گلاب به روتوت اسهال داشتم گف اسهال به روتون گلاب داشتم تمام فامیل داشتن دیوار میز غذا ها کف حیاط رو گاز میزدن از خنده الان 60سالشه هنوز ازدواج نکرده
وای خدا این دهه نودی ها دیگه کین دیروز داشتم با گوشی ور میرفتم یهو این دختر داییم که از نسل گودزیلا هاست اومده گوشی رو از دستم کشید بعد یه برنامه از برنامه های گوشی رو بهم نشون داد میگه این چیه؟ گفتم : این یه
برنامه ی روانشناسیه یه پوزخند بهم زد بعد گفت : برنامه ی
روانشناسی تو همینجوری هم معلومه که دیوانه ای بعد شروع کرد عین خر خندیدن یه اخم بهش کردم که بترسه
خیلی جدی برگشته بهم میگه : تو اخم کردی مگه گوز هم میتونه اخم کنه بخدا من همسن این بودم ازم میپرسیدن تو عقل داری با خوشحالی میگفتم : نه بخدا اینا دست گودزیلا رو هم از پشت بستن.
شام خونه عمم بودیم سر سفره شوهر عمم گفت محمد آقا دلستر بخور
گفتم ممنون یه لیوان خوردم.
گفت دو تا لیوان خوردی ولی اشکال نداره بازم بخور! -_-
گو شیم تو ماشین بابام جا موند با گوشی مامانم زنگ زدم بهش میگم رنگ خورد جواب ندی
مگه بیکارم تلفن ترو جواب بدم
گفتم حالا کی زنگ زد
گفت هیشکی فقط حسن اس ام اس داد بعد از ظهر بریم بگردیم گفتم سرت شلوغه
گفتم چرااینو گفتی
گفت قبلش با سعید هماهنگ کردم بری استخر
سلام ی گندی زدم بی حد و حساااب
داداشم ماهی اورد گفت ی سوخاری بپز حض کنیم گفتم باشه شروع کردم ب انجام کار..یهو دیدیم ععع ارد سوخاری نیست... مونده بودم چیکار کنم کسی هم خونه نبود خودمم حال برم بیرونو نداشتم.. ی کیسه ارد سفید کِرم خورده ک مال چندتا جوجه ایی ک خریدیم بود قشنگ مشخص بود ارده یکمی ب تیرگی میزنه و کرم توشه... اخرم ی قاشق ازش برداشتم با ملایمت کامل و بدون کرم.... ماهی تو مواد خوابیده رو زدم تو ارد و پختم و داداشم خورد خیلی خوشش اومد....ابجیه داره داداش من؟؟؟
یکی تعریف میکرد:
داشتیم آبگوشت میخوردیم, گوش کوبُ گرفتم دستم تیریپ خاطره های کودکی....به بچه خواهرم گفتم :دایی جون این گوش کوب سنش از منم بیشتره ....
.
.
مادرم از اون ور گفت : فایدشم همین طور!!
من 0_O
دیشب سر سفره شام بودیم
یهو گوشیم پی ام اومد
بابام گفت بشین من میارم
من سریع رفتم سمت گوشی
دیدم بابام اس داده حالا که پا شدی اب بیار سر سفره
آخرین مطالب طنز
داستان طنز کلاه فروش و میمون
شعر طنز / فقدان همسر
شعر طنز و خنده دار رانندگی در ایران
مکالمه مرد و زن /طنز
شعرطنز / خانهی ما
مجرمان شیک پوش زندان مهران مدیری را در سریال در حاشیه ببینید! + تصاویر جدید
11 سال رانندگی معکوس این مرد +عکس
واس ماس از زبان جواد رضویان / طنز
شعر طنز / زن گرفتن …
واکنش جالب مهناز افشار با دیدن کنار کاریکاتور خود +عکس
معنی کلماتی که از زنها شنیده می شود / طنز
"جناب خان" ممنوع التصویر میشود؟
علت دروغ گفتن مردها (آخر خنده)
اصول جالب شوهرداری به روایت فورجوک !
فال و طالع بینی
عزیزُم بیا فالت بگیرُم
فال حافظ | فال روزانه | طالع بینی | فال مصری | فال تاروت
فواید خنده
خنده تاریخ انقضا نداره !!!
مجموعه تخصصی فواید ، دانستنیها و رازهای خنده
حمایت میکنیم
+ شادی و کمک به دیگران ( مراکز خیریه )
آمار سایت
بازدید دیروز: 22548
کل بازدید: 511900781