آقاروزجمعه ازمون داشتم ساعت7بیدارشدم بابام هم ازخواب بیدارکردم وگفتم منوبرسون,حالاشب قبلش هم بابچه هارفته بودیم سالن(اینوداشته باشین فعلا)اقابابام فازخواب ولی بلندشدمنو برسونه,نرسیده به محل ازمون دیدم دریه دبیرستان دخترانه وایستاد(که سالن هم داشت)دیدم داره نیگامیکنه گفتم چیه?گف برودیگه?گفتم کجابرم,اینجاکه دخترانه اس,گف مگه نمیخوای بادخترا فوتبال بازی کنی?:}
فک کنم بابام هنوزلودنشده بود!:)
فک و فامیله داریم
داداشم قبل ازاینکه زن بگیره صبا پامیشد بره سرکار (فهمیدین چه داداشه مستقلی دارم من؟)هیچی دیگه صب پامیشد میامد تواتاقم سشوار بکشه(موهاشو درس کنه)حالا فرض کن من درعمق خواب صدای سشوارو...
حالامیگم خاموشش کن شعرمیخونه پاشوپاشو بیدارش کن از رختخواب صداش کن میگم تواونو خاموش کن باشه بیدار میشم دوباره میخونه دروغ نگو دروغگو هرجابودی جان کوچولو باصدنفر همرات بود.
دیگه دارم به مدرکش شک میکنم!اخه این داداشه مندارم؟؟؟خیرسرش دهه شصتیه.صدرحمت به گودزیلاها...........
سازمان کشف استعدادها>>>::///
دانشگاش...........اخه چراااااااااااا؟؟؟؟
مدرکش....نمیخوام باور کنم......!!!!!!!!!!
بابام اومده تو اتاق قاب عکس بچگیامو دیده(3-4 سالگی)بهم میگه:نره خر ببین قبلنا چه ناز بودی :ا
لا مصب انقد ابراز احساساتش وسیعه که تو حلقم جا نمیشه:ا
تو خونه تنها بودم با سر و وضع بوووووووووق! با صدای زنگ از جام پریدم آیفونو برداشتم گفتم: کیه؟ صدای غریبه: آبیاریه خانوم! یه لحظه تشریف بیارید دم در!!!! وااااای کی حوصله داره سو وضعشو درست کنه؟! با کلی اخم و تخم آماده شدم رفتم دم در دیدم داداشمه!!!!!!!!!! چند روز بعدش با مامانم نشسته بودیم صدای زنگ آیفون اومد مامانم گفت پاشو ببین کیه, آیفونو برداشتم صدای غریبه: از اداره گاز مزاحم میشم!!! من: مثل طوطی اداشو در آوردم, از ادااااره یه گازز مزاحم میشممم بعد گوشی آیفونو گذاشتم! مامانم گفت واااا چرا همچین میکنی دختر؟ گفتم نیماس الکی فیلم بازی میکنه چند روز پیشم همینکارو کرد. چند دقیقه بعد یکی از دم در داد زد خانوم میگم از اداره گازم, ادای منو در میاری؟؟؟؟؟؟؟
آخه داداشه دارم من؟ (فداش بشم)
يه بارم بابام اومد ايفون( اف اف) خونرو درست كنه درست كرد به شكلي كه هر كي زنگ بيرون رو ميزد در باز مي شد بد ما از تو مي زديم صدا زنگ ميامد اصلا يه وضعي بود
خواهر کوچولوم با یه حس جالب و مغرورانه ای نشسته بود.
یهو برگشت یه عموم گفت :برو زنت رو طلاق بده.
عاقا چشای جمع شد آآآآ
عموم گفت چرا؟
برگشت گفت همینی که شنیدی ؟ من دوستش ندارم
برو عوضش کن
فک فامیله داریم ما؟!
دایی جان منو تو راه آرایشگاه دید...
گفت:کجا میری؟
گفتم:آرایشگاه
گفت:اونجا چیکار داری؟!
گفتم:میخوام برم تخم مرغ بخرم!!!
اینم فک و فامیله ما داریم بخدا!!!
کلاس داشت تموم می شد و داشتم حضور و غیاب می کردم که یهو دیدم یه نفر در رو با لگد باز کرده و با مهارت هر چه مشابه کماندوهای ارتش پشتک زنان وارد کلاس شده و بعد وایساده درخالی که با دستاش ادای تفنگ رو در میاره منو نگاه می کنه وقتی دید کلاس پر آدمه خیلی خونسرد تفنگشو میذاره کنار کمرش با خونسردی هر چه تمامتر اومده جلو میگه ببخشید پسرخاله فکر کردم کلاست تموم شده
پسرخاله من قراره فلان دانشگاه فلسفه درس بدم به نظرت امکان داره هیئت علمی بشم ؟؟؟؟( ایشون دانشجوی دکترای فلسفه است حدود 31 سالشه) منم فقط با لبخند نگاهش کردم
این جفنگ کاریاش به کنار متوجه شدم مخاطب خاصش تو کلاس منه این اداها رو برای اون در آورده بعد میگه نندازیشا دختر ماهیه
حالا فهمیدید من بیچاره تو چه خاندان متشخص بزرگ شدم ؟؟؟
این پسرخاله است من دارم ؟
خواهرم اومده {ده هشتادی}می گه باید با داداش دوست من دوس ب شی ویلا گوشیتو خورد میکنم منم گفتم نه برو بابا درس دارم اونم گیافشو مثل موشا میکنه و میگه البته در حال گریه کردن آجی جون تورا به خدا رحم کن وبیا با داداش دوستم دوس شو داداشش گفته که اگه کاری کنی که خواهرت با من دوس شه در عوض من برات یه ماشین می خرم . منم گفتم تو چرا ان قدر ساده ای من با اون دوس نمی شم خواهرمم گوشیمو گرفتو از بالای ساختمان شوتش کرد پایین آلان من عزادار گوشیمم که تازه 3روز بیشتر نبود که خریده بودم.
یک شب کل فامیل خونه ما جمع شده بودن موضوع رفت روی دست چپ راست تو دانشگاه خلاصه کل خونه بگو مگو بود که پسر عمه ام سوتی داد که تو ادارات دست چپ از راست بیشتر حقوق میگیره کل خونه ساکت شد وهرکی یک جای را داشت گاز میزد از خنده امد جمع کنه بتر کرد الان یک ماه ای که با فامیل رفتامد نداره پسر عمه به دل نگیرید
منوباش!!!
دیروز لباسامو ریختم تو لباسشویی!بعدش رفتم با گودزیلا جون (خواهرزادم) بازی کردن.آخه طفلکی تهناس.هنوز مدرسه نرفته و به اون صورت دوستی نداره! بعد یه ساعت و اندی برگشتم که لباسامو بریزم تو خشک کن!داشتم لباسامو از تو ماشین در میآوردم که یهو یادم رفت دارم چیکار میکنم!! مات و مبهوت مونده بودم که اینا چیه تو دستم؟؟هرچی فک کردم چیزی به ذهنم نرسید!من ریختمشون قاطی لباسای کثیف و رفتم به بغیه کارام رسیدم!همش احساس میکردم چیزی ازیادم رفته تا این که امروز صبح یه زلزله 10 ریشتری با صدای جیغ مامانم اومد!همش میگفت ای وای لباسام!لباسای نازنینم.واااااااااااای عرفان مگه دستم بت نرسه!تو نگو مامانم بی توجه لباسارو ریخته تو لباسشویی با همون تیشرت جیگری من که نتیجش شده رنگ شدن تموم لباسای سفید!
آخه من از دست این گودزیلا چیکار کنم(خواهرزاده ام)از بس حواس منو پرت کرده!فراموشی گرفتم.ای وااااااای!
من: : (
مامانم: جیییییییییییییغ
خواهرزاده ام: :- )
خواهرزاده ام رو که قبلا ذکر خیرش بود یادتونه؟همونکه عروسکش رو برده بود آنژوگرافی! این گودزیلا کوچولو یه نمه لاغره!!مامانشم که حسسسسسسسساااس!!ورداشته بچه رو برده دکتر که چرا این قد لاغره و چه میدونم چاق نمیشه؟؟؟این گودزیلا کوچولو هم عروسک هاش (خانواده کفشدوزک ها) رو ورداشته بود ریخته بود تو کیفش و د برو که رفتیم!!بعد این که دکتر معایه نش میکنه میگه بابا خانم این اژدها از منم سالم تره!هیچ مشکلی نداره. خیالت راحت!!خواهرزاده ام که از این به بعد زینب(به زبون خودش(نینب))صداش میکنیم برگشته به دکتر گفته: ااا آقای دکتر من که مریض نیستم.من بچه هامو(خانواده کفشدوزک) آوردم دکتر!!حالا هم زحمت بکشید معاینشون کنید ببینیم سالمن؟؟دکتر بیکار قصه ماهم نشسته معاینه کردن هر پنج تا عروسک!!تازه بعدش گیرداده بود که دکتر دارو بنویس:)) دکتر هم تو یه کاغذ چندتا خط خطی مینویسه تحویل میده!!حالا بگو دکتر خدا بگم چیکارت کنه!این چه کاریه!بهونه دادی دست بچه!از اون روز تا حالا به من بیچاره گیر داده بریم داروهای بچه هامو بگیرم!طفلی ها مریضن! دارن ميمیرن!!آخه من چیکاااار کنم!!!!هی واااااای من!!!!!!!!
خواهرزاد و عروسکاش: : - ))))
دکتر بیکار: :@)
مامانش: :-///
پسر داداشم 5 سالشه اومده بهم میگه :
عمو دلار چیه؟؟؟؟
من: هیچی عمو یه تیکه کاغذه با ارزشه
اون: خوب اگه تیکه با ارزشیه ادرسشو بده بریم باهاش لاو بترکونیم
2 ساعته دارم دنبال نفت میگردم خودمو اتیش بزنم
نور خورشيد هر لحظه فقط نصف زمينو روشن مي کنه،
گر چه هر دو نيمکره رو به يه اندازه دوست داره!
_ اين جمله رو کي گفته؟
_ فيلسوف بزرگ، رنه دکارت.
_ عجب جمله ي توپي!
_ شوخي کردم خودم گفتم!
_ گند زدي با اين جمله هاي مسخره ت!
" فک و فامیله ماداریم !!! :)))))))))
با شوهرم رفتیم خرید. یه دفعه دیدم شوهرم داره با یه پسره روبوسی میکنه و همچی با طرف گرم گرفته که هرکی ندونه فکر میکنه بهترین دوستشو که با هم یه روح تو دو تا بدن هستن دیده. خلاصه بعد از کلی خاطره تعریف کردن واسه هم بالاخره از هم خداحافظی کردن. از شوهرم میپرسم کی بود پسره؟
شوهرم: نمیدونم هرچی فکر میکنم که کجا دیدمش یادم نمیاد. اصلا نمیدونم کی بود یارو.
یه هفته از این اتفاق گذشته ولی من همچنان دارم زمینو گاز میزنم
آخرین مطالب طنز
داستان طنز کلاه فروش و میمون
شعر طنز / فقدان همسر
شعر طنز و خنده دار رانندگی در ایران
مکالمه مرد و زن /طنز
شعرطنز / خانهی ما
مجرمان شیک پوش زندان مهران مدیری را در سریال در حاشیه ببینید! + تصاویر جدید
11 سال رانندگی معکوس این مرد +عکس
واس ماس از زبان جواد رضویان / طنز
شعر طنز / زن گرفتن …
واکنش جالب مهناز افشار با دیدن کنار کاریکاتور خود +عکس
معنی کلماتی که از زنها شنیده می شود / طنز
"جناب خان" ممنوع التصویر میشود؟
علت دروغ گفتن مردها (آخر خنده)
اصول جالب شوهرداری به روایت فورجوک !
فال و طالع بینی
عزیزُم بیا فالت بگیرُم
فال حافظ | فال روزانه | طالع بینی | فال مصری | فال تاروت
فواید خنده
خنده تاریخ انقضا نداره !!!
مجموعه تخصصی فواید ، دانستنیها و رازهای خنده
حمایت میکنیم
+ شادی و کمک به دیگران ( مراکز خیریه )
آمار سایت
بازدید دیروز: 22835
کل بازدید: 512004786