دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

فک و فامیله داریم

  41411

آقاروزجمعه ازمون داشتم ساعت7بیدارشدم بابام هم ازخواب بیدارکردم وگفتم منوبرسون,حالاشب قبلش هم بابچه هارفته بودیم سالن(اینوداشته باشین فعلا)اقابابام فازخواب ولی بلندشدمنو برسونه,نرسیده به محل ازمون دیدم دریه دبیرستان دخترانه وایستاد(که سالن هم داشت)دیدم داره نیگامیکنه گفتم چیه?گف برودیگه?گفتم کجابرم,اینجاکه دخترانه اس,گف مگه نمیخوای بادخترا فوتبال بازی کنی?:}
فک کنم بابام هنوزلودنشده بود!:)

  41410

داداشم قبل ازاینکه زن بگیره صبا پامیشد بره سرکار (فهمیدین چه داداشه مستقلی دارم من؟)هیچی دیگه صب پامیشد میامد تواتاقم سشوار بکشه(موهاشو درس کنه)حالا فرض کن من درعمق خواب صدای سشوارو...
حالامیگم خاموشش کن شعرمیخونه پاشوپاشو بیدارش کن از رختخواب صداش کن میگم تواونو خاموش کن باشه بیدار میشم دوباره میخونه دروغ نگو دروغگو هرجابودی جان کوچولو باصدنفر همرات بود.
دیگه دارم به مدرکش شک میکنم!اخه این داداشه مندارم؟؟؟خیرسرش دهه شصتیه.صدرحمت به گودزیلاها...........
سازمان کشف استعدادها>>>::///
دانشگاش...........اخه چراااااااااااا؟؟؟؟
مدرکش....نمیخوام باور کنم......!!!!!!!!!!

  41407

بابام اومده تو اتاق قاب عکس بچگیامو دیده(3-4 سالگی)بهم میگه:نره خر ببین قبلنا چه ناز بودی :ا
لا مصب انقد ابراز احساساتش وسیعه که تو حلقم جا نمیشه:ا

  41399

تو خونه تنها بودم با سر و وضع بوووووووووق! با صدای زنگ از جام پریدم آیفونو برداشتم گفتم: کیه؟ صدای غریبه: آبیاریه خانوم! یه لحظه تشریف بیارید دم در!!!! وااااای کی حوصله داره سو وضعشو درست کنه؟! با کلی اخم و تخم آماده شدم رفتم دم در دیدم داداشمه!!!!!!!!!! چند روز بعدش با مامانم نشسته بودیم صدای زنگ آیفون اومد مامانم گفت پاشو ببین کیه, آیفونو برداشتم صدای غریبه: از اداره گاز مزاحم میشم!!! من: مثل طوطی اداشو در آوردم, از ادااااره یه گازز مزاحم میشممم بعد گوشی آیفونو گذاشتم! مامانم گفت واااا چرا همچین میکنی دختر؟ گفتم نیماس الکی فیلم بازی میکنه چند روز پیشم همینکارو کرد. چند دقیقه بعد یکی از دم در داد زد خانوم میگم از اداره گازم, ادای منو در میاری؟؟؟؟؟؟؟
آخه داداشه دارم من؟ (فداش بشم)

  41388

يه بارم بابام اومد ايفون( اف اف) خونرو درست كنه درست كرد به شكلي كه هر كي زنگ بيرون رو ميزد در باز مي شد بد ما از تو مي زديم صدا زنگ ميامد اصلا يه وضعي بود

  41376

خواهر کوچولوم با یه حس جالب و مغرورانه ای نشسته بود.
یهو برگشت یه عموم گفت :برو زنت رو طلاق بده.
عاقا چشای جمع شد آآآآ
عموم گفت چرا؟
برگشت گفت همینی که شنیدی ؟ من دوستش ندارم
برو عوضش کن
فک فامیله داریم ما؟!

  41365

دایی جان منو تو راه آرایشگاه دید...
گفت:کجا میری؟
گفتم:آرایشگاه
گفت:اونجا چیکار داری؟!
گفتم:میخوام برم تخم مرغ بخرم!!!
اینم فک و فامیله ما داریم بخدا!!!

  41336

کلاس داشت تموم می شد و داشتم حضور و غیاب می کردم که یهو دیدم یه نفر در رو با لگد باز کرده و با مهارت هر چه مشابه کماندوهای ارتش پشتک زنان وارد کلاس شده و بعد وایساده درخالی که با دستاش ادای تفنگ رو در میاره منو نگاه می کنه وقتی دید کلاس پر آدمه خیلی خونسرد تفنگشو میذاره کنار کمرش با خونسردی هر چه تمامتر اومده جلو میگه ببخشید پسرخاله فکر کردم کلاست تموم شده
پسرخاله من قراره فلان دانشگاه فلسفه درس بدم به نظرت امکان داره هیئت علمی بشم ؟؟؟؟( ایشون دانشجوی دکترای فلسفه است حدود 31 سالشه) منم فقط با لبخند نگاهش کردم
این جفنگ کاریاش به کنار متوجه شدم مخاطب خاصش تو کلاس منه این اداها رو برای اون در آورده بعد میگه نندازیشا دختر ماهیه
حالا فهمیدید من بیچاره تو چه خاندان متشخص بزرگ شدم ؟؟؟
این پسرخاله است من دارم ؟

  41335

خواهرم اومده {ده هشتادی}می گه باید با داداش دوست من دوس ب شی ویلا گوشیتو خورد میکنم منم گفتم نه برو بابا درس دارم اونم گیافشو مثل موشا میکنه و میگه البته در حال گریه کردن آجی جون تورا به خدا رحم کن وبیا با داداش دوستم دوس شو داداشش گفته که اگه کاری کنی که خواهرت با من دوس شه در عوض من برات یه ماشین می خرم . منم گفتم تو چرا ان قدر ساده ای من با اون دوس نمی شم خواهرمم گوشیمو گرفتو از بالای ساختمان شوتش کرد پایین آلان من عزادار گوشیمم که تازه 3روز بیشتر نبود که خریده بودم.

  41324

یک شب کل فامیل خونه ما جمع شده بودن موضوع رفت روی دست چپ راست تو دانشگاه خلاصه کل خونه بگو مگو بود که پسر عمه ام سوتی داد که تو ادارات دست چپ از راست بیشتر حقوق میگیره کل خونه ساکت شد وهرکی یک جای را داشت گاز میزد از خنده امد جمع کنه بتر کرد الان یک ماه ای که با فامیل رفتامد نداره پسر عمه به دل نگیرید

  41319

منوباش!!!
دیروز لباسامو ریختم تو لباسشویی!بعدش رفتم با گودزیلا جون (خواهرزادم) بازی کردن.آخه طفلکی تهناس.هنوز مدرسه نرفته و به اون صورت دوستی نداره! بعد یه ساعت و اندی برگشتم که لباسامو بریزم تو خشک کن!داشتم لباسامو از تو ماشین در میآوردم که یهو یادم رفت دارم چیکار میکنم!! مات و مبهوت مونده بودم که اینا چیه تو دستم؟؟هرچی فک کردم چیزی به ذهنم نرسید!من ریختمشون قاطی لباسای کثیف و رفتم به بغیه کارام رسیدم!همش احساس میکردم چیزی ازیادم رفته تا این که امروز صبح یه زلزله 10 ریشتری با صدای جیغ مامانم اومد!همش میگفت ای وای لباسام!لباسای نازنینم.واااااااااااای عرفان مگه دستم بت نرسه!تو نگو مامانم بی توجه لباسارو ریخته تو لباسشویی با همون تیشرت جیگری من که نتیجش شده رنگ شدن تموم لباسای سفید!
آخه من از دست این گودزیلا چیکار کنم(خواهرزاده ام)از بس حواس منو پرت کرده!فراموشی گرفتم.ای وااااااای!
من: : (
مامانم: جیییییییییییییغ
خواهرزاده ام: :- )

  41317

خواهرزاده ام رو که قبلا ذکر خیرش بود یادتونه؟همونکه عروسکش رو برده بود آنژوگرافی! این گودزیلا کوچولو یه نمه لاغره!!مامانشم که حسسسسسسسساااس!!ورداشته بچه رو برده دکتر که چرا این قد لاغره و چه میدونم چاق نمیشه؟؟؟این گودزیلا کوچولو هم عروسک هاش (خانواده کفشدوزک ها) رو ورداشته بود ریخته بود تو کیفش و د برو که رفتیم!!بعد این که دکتر معایه نش میکنه میگه بابا خانم این اژدها از منم سالم تره!هیچ مشکلی نداره. خیالت راحت!!خواهرزاده ام که از این به بعد زینب(به زبون خودش(نینب))صداش میکنیم برگشته به دکتر گفته: ااا آقای دکتر من که مریض نیستم.من بچه هامو(خانواده کفشدوزک) آوردم دکتر!!حالا هم زحمت بکشید معاینشون کنید ببینیم سالمن؟؟دکتر بیکار قصه ماهم نشسته معاینه کردن هر پنج تا عروسک!!تازه بعدش گیرداده بود که دکتر دارو بنویس:)) دکتر هم تو یه کاغذ چندتا خط خطی مینویسه تحویل میده!!حالا بگو دکتر خدا بگم چیکارت کنه!این چه کاریه!بهونه دادی دست بچه!از اون روز تا حالا به من بیچاره گیر داده بریم داروهای بچه هامو بگیرم!طفلی ها مریضن! دارن ميمیرن!!آخه من چیکاااار کنم!!!!هی واااااای من!!!!!!!!
خواهرزاد و عروسکاش: : - ))))
دکتر بیکار: :@)
مامانش: :-///

  41294

پسر داداشم 5 سالشه اومده بهم میگه :
عمو دلار چیه؟؟؟؟
من: هیچی عمو یه تیکه کاغذه با ارزشه
اون: خوب اگه تیکه با ارزشیه ادرسشو بده بریم باهاش لاو بترکونیم
2 ساعته دارم دنبال نفت میگردم خودمو اتیش بزنم

  41259

نور خورشيد هر لحظه فقط نصف زمينو روشن مي کنه،
گر چه هر دو نيمکره رو به يه اندازه دوست داره!
_ اين جمله رو کي گفته؟
_ فيلسوف بزرگ، رنه دکارت.
_ عجب جمله ي توپي!
_ شوخي کردم خودم گفتم!
_ گند زدي با اين جمله هاي مسخره ت!
" فک و فامیله ماداریم !!! :)))))))))

  41230

با شوهرم رفتیم خرید. یه دفعه دیدم شوهرم داره با یه پسره روبوسی میکنه و همچی با طرف گرم گرفته که هرکی ندونه فکر میکنه بهترین دوستشو که با هم یه روح تو دو تا بدن هستن دیده. خلاصه بعد از کلی خاطره تعریف کردن واسه هم بالاخره از هم خداحافظی کردن. از شوهرم میپرسم کی بود پسره؟
شوهرم: نمیدونم هرچی فکر میکنم که کجا دیدمش یادم نمیاد. اصلا نمیدونم کی بود یارو.
یه هفته از این اتفاق گذشته ولی من همچنان دارم زمینو گاز میزنم