دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

جوک دوستانه

  6371

غضنفر رو براي اولين بار مي برند توي هلي كوپتر .
توي آسمان از نفر سمت چپي اش ميپرسه : ببخشيد , شما گرمتونه ؟ طرف ميگه : نه
از سمت راستي ميپرسه : شما گرمتونه ؟ اون يكي هم ميگه : نه
بعد غضنفر بلند ميگه : آقاي خلبان هيچ كس گرمش نيست .
قربون دستت . اون پنكه سقفي رو خاموشش كن

  6270

زنی بر روی صندلی پارک نشسته بود و به مرد کناری خود میگفت : من میخواهم از راننده اتوبوسی که امروز سوارش شدم شکایت کنم!
مرد پرسید چرا ؟؟ زن گفت آخه گفت که فرزند من واقعا زشت و بد ترکیبه...
مرد گفت : واقعا که !
شما کار درستی میکنید اتفاقا شرکت واحد هم نزدیکه ، تا شما برگردید منم از میمون کوچولوتون مراقبت میکنم

  6266

هویجه بامامانش میره بیرون، میگه مامان من آب هویج دارم!!!

  6159

فری خوشحال میاد تهران می بینه همه لباس آستین کوتاه پوشیدن .
میگه: پس این ها دماغشونو با چی می گیرن؟!

  6138

بعضی ها خرشون از پل گذشته٬ بعضی ها خرشون داره از پل می گذره. بعضی ها دارن خرشونو راضی می کنن که بره رو پل!! بعضی ها هم اصلا خر ندارن. بعضی ها هم خر دارن ولی نمی دونن پل کدوم طرفیه !

  6064

بابام میگه خدا کنه مختار زنده بمونه نذاره حکومت عباسیان شکل بگیره !
مامان من که برای طاهر صلوات میفرستاد که زنده بمونه آخرشم مرد !

  6063

از اول امتحانات ریش گذاشتم بعد این هفته از شمال برگشتم تهران خونمون ...
زنگ خونمون رو میزنم بعد بابام از تو چشمی در نگام میکنه به اونایی که تو خونه هستند میگه نمیدونم کیه !
یه پسر افغانیه ست...

  6022

غضنفر كارت اينترنتش تموم ميشه مياندازه تو آب جوش!

  6006

چطور متوجه بشیم که تنبل هستیم:
1- درس نخوندن در طول روز
2- احساس پشیمانی شدید
3- درس نخوندن در طول شب

  5996

دعای بعد از نماز غضنفر : خدایا ما را تا نمرده ایم از دنیا مبر !

  5967

به غضنفر زنگ میزنن میگن پاشو بیا روستا بابت مرده.غضنفر می گه نه شما دروغ میگین حتما یک اتفاقی افتاده شما نمی خواین به من بگین!!!

  5955

غضنفر ميره تهران سوار تاكسى ميشه ميبينه هركى پياده ميشه يا ميگه گوشه كنار ، يابغل منو پياده كنيد! غضنفر هول ميشه ميگه همين كنار منو بغل كنيد !

  5930

از خسیسه میپرسن: شیرین تر از عسل چی خوردی؟
میگه: ترشی مجانی!!!

  5928

پسر كوچكى از مادرش پرسید: وقتى كه من به دنیا آمدم تو كجا بودى؟
در بیمارستان عزیزم.پدرم كجا بود؟ البته در دفتر كارش. پدربزرگ و مادر بزرگ؟ خانه خودشان، كجا مى‏خواستى باشند؟
پسر بچه غرغر كنان گفت: همیشه همین طور است، هر وقت به خانه مى ‏آیم، كسى نیست .

  5925

مردی تعریف می کرد که با دو دوستش به جنگل های آمازون رفته بود و در آنجا گرفتار قبیله زنان وحشی شدند و آنها دو دوستش را کشتند.
وقتی از او پرسیدند چرا تو زنده ماندی، گفت: زن های وحشی آمازون از هر یک از ما خواستند چیزی را از آنها بخواهیم که نتوانند انجام بدهند.
خواسته های دو دوستم را انجام دادند و آنها را کشتند. وقتی نوبت به من رسید به آنها گفتم: لطفا زشت ترین شما مرا بکشد!